کمالالدین شیرعلی بنایی حالی هروی با نام اصلی علی بن محمد معمار بنایی[۱] (درگذشتهٔ ۸۹۱ خ./۹۱۸ ق) از شاعران و قصیدهسرایان توانای سده نهم خورشیدی (اواخر سده نهم و اوایل سده دهم قمری) است. وی در طول زندگی دو تخلص شاعری برگزیده است؛ یکبار دیوانی با تخلص «بنایی» سرودهاست و در پایان زندگی نیز با تخلص «حالی» به پاسخگویی برخی از غزلهای سعدی و حافظ پرداختهاست. اما بیشتر او را با نام «بنایی» میشناسند.
اوایل زندگی در هرات
«کمالالدین شیرعلی» در سده نهم خورشیدی در هرات به دنیا آمد. نام پدر او بنا به گفته خواندمیر، «استاد محمد سبز معمار» بودهاست و دلیل تخلص بنایی نیز به خاطر پیشه پدر بودهاست. بنایی از ابتدای جوانی به فراگرفتن دانش سرگرم شد و به خاطر توانایی ذهنیاش به دانشهای عقلی و نقلی آگاهی یافت.
او از فرزانگان روزگار خود بود و به خاطر خوشفکری و نکتهسنجی به شعر روی آورد و در خوشنویسی و موسیقی نیز هنرمندی توانا بود. بنایی فردی شوخطبع و خوشبیان بود و این لطیفهگویی باعث رنجیدن برخی - مانند علیشیر نوایی - میشد. علیشیر نوایی دربارهٔ بنایی گفتهاست: «مولانا بنایی از اواسطالناس است و مولدش شهر هرات است و قابل است … چون بیپیر بود و کار بسر خود کرد، فایدهای به او نرسید و از طعن مردم در هری (هرات) نتوانست بود. به عراق رفت و از آن دیار اخبارش به همینطور آمد. چون جوان است و مقبل و شکستگی غربت دید، امید است که به نفس او هم شکست رسیده باشد».
رفتن از خراسان به فارس
بنایی به خاطر همین دشمنیها خراسان را رها کرد و به فارس و عراق عجم رهسپار شد؛ و شعری که در اینباره سرودهاست مشخص میکند که رفتن او از هرات با میل خودش نبودهاست:
بعداً بنایی از مردم فارس دلگیر میشود و قصیدهای بلند در نکوهش آنها میسراید و آنجا را ترک میکند. چون در فارس نیز مانند خراسان دچار دشمنان میشود، همینکه که دعوتنامهای به دستش میرسد به تبریز و پیش سلطان یعقوبآققویونلو (۸۷۰-۸۵۷خ.) میرود و در درگاه او مقامی بلندمرتبه مییابد و منظومهٔ بهرام و بهروز را به نام او میسراید و تا پایان عمر او در آذربایجان به سر میبرد و در همان حال به ستایش فرخ یسار شروانشاه نیز میپردارد. هنگامی که در سال ۸۷۰خ. سلطان یعقوب و یوسف میرزا آققویونلو در قشلاق قرهباغ درگذشتند، بنایی ترجیعبندی شیوا در مرثیهٔ آنها میسازد با این ترجیع:
نه از یوسف نشان آمد، نه از یعقوب آثاری
عزیزان یوسف ار گم شد چه شد یعقوب را باری
بازگشت به خراسان و رفتن به ماوراءالنهر
بنایی پس از این رخداد در تاریخ نامعلومی به هرات بازمیگردد. چون تذکرهنویسان نوشتهاند که پس از بازگشت به هرات باز میان او و علیشیر نوایی اختلاف افتاد، پس این بازگشت باید پیش از سال ۸۷۹خ. (۹۰۶ ق) یعنی سال مرگ نوایی باشد. او باز هم به خاطر این دشمنیها به ماوراءالنهر میگریزد و در دستگاه سلطان احمد میرزا پسر سلطان ابوسعیدتیموری جاه و مقام مییابد.
مرگ
بنایی بعداً به خدمت شیبک خان ازبک میشتابد و با او به خراسان میآید. اما در سال ۸۸۹ خ. (۹۱۶ ق) شیبک خان به دست شاه اسماعیل یکمصفوی کشته میشود و بنایی همراه تیمور سلطان - پسر شیبک خان - به ماوراءالنهر میگریزد. در پاییز ۸۹۱، نجم ثانی فرمانده سپاه قزلباشایران به ماوراءالنهر یورش میبرد و بنایی در کشتارهای آن نواحی جان خود را از دست میدهد.
دیوان
دیوان بنایی شمال دو دفتر است؛ یکی با تخلص «بنایی» که دارای قصیدهها، غزلها، مقطعها و رباعیها است؛ و دفتر دیگری با تخلص «حالی» در پایان عمر سراییدهاست که در آن غزلهای سعدی و حافظ را پاسخ گفتهاست. تقیالدین این دو دفتر را دیدهاست و اولی را دارای شش هزار بیت و دومی را حاوی سه هزار بیت گفتهاست. به جز این بنایی، منظومههای باغ ارم یا بهرام و بهروز را به نام سلطان یعقوب آققویونلو ساختهاست و مثنوی دیگری هم به نام شیبک خان و فتوحات وی پرداختهاست که با حساب دو دفتر یادشده، اشعار او حدود ۹ هزار بیت است.
جایگاه و سخن بنایی
بنایی را سخنشناسان پس از او «اشعر شعرای خراسان» دانستهاند. او از تواناترین شاعران عصر خود است که مانند استادان پیشین، شاعری را با آموختن مقدمات علوم و فنون گوناگون آغاز کرده بود و نبوغ فکری را با توانایی ذوق و قریحه همراه کرده بود. یکدستی سخن و کوشش در داشتن تعبیرها و تشبیههای مبتنی بر اطلاعات گوناگون علمی و ادبی او را مانند گویندگان نامدار سدههای پنجم و ششم میسازد.
با این همه، بنایی در شعر خود ضعفها و مسامحههایی زبانی دارد که به انحطاط زبان فارسی در عصر او بازمیگردد. او بیشتر قصیدهسرایی تواناست که البته غزلهای خوبی نیز گفتهاست و برخی از غزلهایش که به استقبال از دو استاد سخن شیراز گفتهاست، خالی از شور و زیبایی نیست. غزلهای وی از نوع عاشقانه-عارفانه هستند.