سپـاهـی به جنگی کهیلا سپُـرد | | یـکـی نـیـز بـر پـور، ایــلا سـپُــرد[۱] |
. | | |
سپاهـی بـه جنـگ کـهیـلا سپـرد | | یـکـی تیـزتـر بـود ایـلای گُرد |
نبـیـره جهـانـدار افـراسیـاب | | کـه از پشت شیــران ربــودی کباب[۲] |
. | | |
دل شاه ترکان پر از خشم و جوش | | ز تندی نبودش به گفتار گوش |
برانگیخت اسب از میان سپاه | | بیامد دمان با درفش سیاه |
از ایرانیان چند نامی بکشت | | چو خسرو بدید اندر آمد به پشت |
دو شاه دو کشور چنین کینهدار | | برفتند با خوار مایه سوار |
ندیدند گرسیوز و جهن روی | | که او پیش خسرو شود رزمجوی |
عنانش گرفتند و بر تافتند | | سوی ریگ آموی بشتافتند |
چنو بازگشت استقیلا چو گرد | | بیامد که با شاه جوید نبرد |
دمان شاهایلا به پیش سپاه | | یکی نیزه زد بر کمرگاه شاه |
نبد کارگر نیزه بر جوشناش | | نه ترس آمد اندر دل روشناش |
چو خسرو دل و زور او را بدید | | سبک تیغ تیز از میان برکشید |
بزد بر میانش به دو نیم کرد | | دل برزایلا پر از بیم کرد[۳] |
سبک برزایلا چو آن زخم شاه | | بدید آن دل و زور و آن دسنگاه |
به تاریکی اندر گریزان برفت | | همیپوست بر تنش گفتی بکفت[۴] |