تقسیمبندی گویشهای زبان کردی از جانب افراد مختلفی چون مستشرقین و زبانشناسان و غیر-زبانشناسان کرد و غیرکرد صورت گرفتهاست که البته این تقسیمبندیها لزوماً هماهنگ نیستند. باسیلی نیکیتین، مارتین مارتینوس، مینورسکی و ادموندز، توفیق وهبی و غیره هرکدام گویشهای زبان کردی را با عناوین مختلف و تفاوتهایی تقسیمبندی کردهاند. میرشرفخان بدلیسی در اواخر قرن دهم هجری(۱۶ م) طوایف کرد را به لحاظ آداب و رسوم و زبان به چهار دسته کورمانجی، گُوران، لکی و کَلهری تقسیم میکند. خزانهدار هم زبان کردی را به دستهٔ کورمانجی، گُوران، زازاکی و لری تقسیم میکند. زبیر بلال اسماعیل زبان کردی را به این صورت دستهبندی میکند.[۵][۶]
کردی شمالی (کرمانجی): بادینانی– شمدینانی– شکاک–حکاری[۷]
زیرلهجهٔ سُورانی سقزی (Seqizî) زیر لهجهای از مُوکریانی به همراه پارهای از واژگان اردلانی. (کتاب زبانشناسی و دستور زبان کردی لهجه سقزی. گردآورنده مصطفی کاوه)
در اینجا قرار دادن گویش اردلانی در دسته گویشهای سُورانی (اربیلی و مُکریانی) مورد تردید میباشد[۸] و باید به آن ایراد گرفت زیرا گویش اردلانی چه از لحاظ دستوری و لغوی با سُورانی (اربیلی و مُکریانی) متفاوت است گویش سُورانی (اربیلی و مُکریانی) به پهلوی اشکانی نزدیک است در حالی که گویش اردلانی به پارسی باستان و پهلوی ساسانی نزدیک است البته تأثیراتی را نیز از زبان پارتی اشکانی و اوستا گرفتهاست.
در گویش کَلهری در ابتدای بیشتر افعال حرفی وجود ندارد و افعال بدون پیشوند هستند اما در ابتدای فعلها در گویش اردلانی «ئه» و در گویش کورمانجی و سُورانی (اربیلی و مُکریانی) «د» در ابتدای فعل وجود دارد مثال:کرمانشاهی:چم (میروم) اردلانی: ئهچم (میروم)، سُورانی مُکریانی: دهروم (میروم) و کرمانجی (دچم) که اگر این موضوع را از لحاظ زبانشناسی بررسی کنیم لهجه اردلانی خیلی به پارسی باستان (هخامنشی) نزدیک تر است.[۹][۱۰]
مثالهای از فعل در پارسی هخامنشی و لهجه اردلانی:
ā-jamiyā (جا ماندن، نیامد)
ašiyava (اچی) میرود
adā(ادا) آفرینش، میدهد
agạrbiya (اگری) میگیرد
اشاره مستقیمی به چگونگی ساخت فعل در گویشهای کردی میتوان کرد. فقط به صورت تلویحی میتوان برداشت کرد که از تک واژ مضارع ساز /da /در گویش کورمانجی (شمالی) و در سُورانی به علاوه ریشه میتوان مضارع را ساخت در حالی که در گویش اردلانی از تک واژ / a/ استفاده میشوند؛ که پیشوند فعل اردلانی همانند پارسی باستان (هخامنشی) است[۱۱][۱۲]
در کَلهری لهجهها و زیر لهجههایی وجود دارد که تفاوت در آنها تنها بر سر طرز تلفظ واژگانی است؛ که همین مورد هم اختلاف بر سر دستهبندی گویش و لهجه را به وجود میآورد در نتیجه لهجههایی مانند کُلیایی در شهر سنقر و گَروسی در شهر بیجار تأثیراتی را از لهجه اردلانی گرفتهاند. برای مثال؛ در منطقهٔ کُولیایی سنقر و گَروس بیجار نیز مانند لهجه اردلانی سنندج به اول افعال اَ «ئه» اضافه میشود مانند «خوهم xwem” = “ئهخوهم exwem” و به همین ترتیب؛ در لهجهٔ فَیلی یا ایلامی از گویش کَلهری، “د» به اول افعال اضافه میشود مانند: «بوو bû“= “دوو dû” و در لَکی “مه» مانند: “خوهمxwem” = “مهخوهمmaxwem” که هر دو یک معنی را میدهند. و در برخی از ایلات لک کرمانشاه به مانند کُرمانجهای آذربایجان و ماکو (البته بجز کُرمانجهای خراسان) حرفهای ق و غ را به ک و خ تبدیل میکنند مانند خلک بجای خلق، کلم بجای قلم، کاز بجای غاز و باخ بجای باغ اما در هَورامی این اختلاف کمی پر رنگتر میشود به گونهای که اختلافها از سطح طرز تلفظ یا پسوند و پیشوند افعال به سطح اختلاف در واژه میرود که گاهی باعث سختی برقراری ارتباط بین دو لهجه و گونه در یک گویش میشود. اما همه آنها خود را هَورام زبان و زبان خود را کردی و گویش شان را هَورامی میدانند.
در برخی افعال در کردی جنوبی، مرکزی و شمالی درآمده است. تغییری که نشان استمرار در لکی به جای گذاشته را میتوان ذیلاً مشاهده نمود.
لکی: موشم/گروسی (کردی جنوبی): اویشم/اردلانی: ئهیژم/سورانی: دهڵێم/کورمانجی: دبێژم/به معنی «میگویم»
در مقابل گورانی (هورامی): «ماچوو / مه واچوو» /لکی: مهچم/گروسی: چم/سورانی: ده روم /اردلانی: ئهچم/
کورمانجی: دچم/به معنی «میروم» در مقابل گورانی (هورامی): «مه لوو[۱۳][۱۴]
مقایسه لهجه اردلانی با سایر گویشهای کردی
مقایسه زمانها در گویشهای مختلف کردی
Erkewazî
Ardalanî
lekî
Kelhurî
Soranî
Kurmancî
Hewramî
English
me hatim
men hatem
mi hetim
mi hatim
min hatim
ez hatim
-
I came
me xwem/xwerim
men aexwm
Mi merim
min xwem
min exwem/dexom
ez dixwim
min meweru
I eat
mi nan xwardim
men nanm xward
mi nanm hward
min nan xwardm
min nan xwardm
min nan xward
-
I ate the meal
mi nan xwem
men nan axwm
Mi nane merim
mi nan xwim
min nanê dixwim
ez nanê dixwim
-
I eating the meal
me nan xwardisim
men nanm xward
mi nanm hwardêe
mi nan xwardêam
min nan dexwardm
min nan dixward
-
I was eating the meal
me hatimow
men hatma
mi hetma
mi hatime
min hatûme
ez hatime
-
I have come
me hatüm
men hatem
mi hetüm
mi hatüm
min hatibûm
ez hatibûm
-
I had come
مقایسه، ضمایر، واژگان، صرف افعال در گویش اردلانی با سُورانی (اربیلی و مُکریانی) و کرمانجی
در کورمانجی بر خلاف فارسی و اردلانی تفاوت دستوری میان حالات فاعلی، مفعولی و مذکر و مؤنث وجود دارد.
فارسی
اردلانی
کرمانجی
من
من (men)
فاعلی: ez / مفعولی min
تو
تۆ (to)
فاعلی: tu /مفعولی: te
او
ئهو (aw)
فاعلی: ew / مفعولی: wî (مذکر), wê (مؤنث)
ما
ئێمه(êma)
فاعلی: em / مفعولی: me
شما
ئێوه (êwa)
فاعلی: hûn / مفعولی: we
آنها
ئهوان (awan)
فاعلی: ewan / مفعولی: wan
حروف اضافه در گویش اردلانی
زبان کردی شامل انواعی از حروف اضافه و ترکیبات آن میشود که رفتار نحوی پیچیدهای دارند. دو عامل در ایجاد این وضعیت تأثیرگذار هستند: عامل اول ساخت تاریخی این دسته از واژگان میباشد و این به واسطه عناصری که از دیگر طبقات واژه وام گرفته شدهاست و بر تعدادشان افزوده میشود که معمولاً با حروف اضافه اولیه ترکیب شده و حروف اضافه مرکب را میسازند. بعضی از اینها پس از طی فرایند دستوری تبدیل به حروف اضافه مستقلی میشوند.
عامل دوم ظاهر شدن متمم است؛ بعضی حروف اضافه متمم خود را به صورت واژه بست دریافت میکنند، همچنین تناوب در صورت متمم باعث میشود تا حروف اضافه به صورت تک واژگونههایی نمود یابند. سرانجام بسته به نوع حرف اضافه، متممهای واژه بستی لزوماً به حروف اضافه ملحق نشده و به صورت جداگانه ظاهر میشوند. برای بررسی این حروف اضافه گویش کردی اردلانی در اینجا آنها را به دو دسته تقسیم میکنیم: از یک سو بر اساس نوع متمم به وندی و غیر وندی تقسیم میشوند و از سوی دیگر به محلی و غیر محلی تقسیم میشوند.
طبقات حروف اضافه در گویش اردلانی
اولین دستهبندی که میتوان میان حروف اضافه در سورانی (اربیلی و مُکریانی) و اردلانی و سایر گویشهای کردی مرکزی قایل شد حروف اضافه اولیه و غیر اولیه هستند؛ یعنی ترکیب حروف اضافه اولیه و عنصری واژگانی یا دستوری شدگی دیگر عناصر واژگانی همچون عناصر بنیادی.
حروف اضافه اولیه خود به دو دسته تقسیم میشوند: ساده و کامل (Mackenzie, 1961). حروف اضافه اولیه شامل مجموعه ای اولیه از حروف اضافه زبان کردی هستند که مستقیماً از زبان هند و اروپایی مشتق شدهاند. جدول زیر این مجموعه را نشان میدهد:
حروف اضافه اولیه
فارسی
انگلیسی
ساده
کامل
ba
pӗ
To, with, at
bӗ
_
Without
bo
(bo)
For
-a
-ӗ
To
la
lӗ
Of, in
tâ
_
until
ya
tӗ
To, with, at
latak
latak
with
گونه ساده تکیه نمیگیرد در حالی که گونه کامل تکیه بر است. رابطه این دو گونه از نوع تکواژگونه میباشد که بر حسب نمود واژه بستیِ متمم تعیین میشوند. حروف اضافه ساده با یک عنصر نحوی ادغام میشوند (مانند گروه اسمی یا یک ضمیر مستقل) ولی هرگز با یک واژه بست ترکیب نمیشوند:
از سوی دیگر حروف اضافه مطلق متمم واژه بستی میگیرند دو حرف اضافه bӗ به معنای (بدونِ) و tâ به معنای (تا) همتای کامل ندارند. حروف اضافه bo و lagal یا latak به معنای (با) که همواره حروف اضافه ساده ای در نظر گرفته میشوند نمیتوانند با متمم واژه بستی ترکیب شوند مگر آنکه از نظر واجی تغییر کنند. به همین دلیل در زمره حروف اضافه کامل قرار میگیرند. سرانجام –a به معنای (به) و شکل کامل آن یعنی –e که هر دو واژه بست هستند توزیع محدودی دارند و همواره پس از فعل میآیند. حروف اضافه اولیه محتوی معنایی محدودی دارند و عموماً متممهای زیر مجموعه فعلی را مشخص میکنند اما گاهی موقعیتهای زمانی و مکانی را نیز بیان میکنند. گویش اردلانی برای بیان محتوی دقیق تر معنایی یا از حروف اضافه مرکب استفاده میکند (ترکیب یک حرف اضافه ساده و عنصری اسمی یا قیدی) یا از حروف اضافه پیرا-وَندی (ترکیبی از حرف اضافه پیش آیند و پس آیند) استفاده میکند.
پسوند گ (g) در گویش اردلانی
یکی از ویژگیهای گویش اردلانی استفاده از پسوند (گ) است که مخصوص ته لهجه سنندجی میباشد و قدمت این لهجه را میرساند که به زبان پهلوی ساسانی و حتی پارسی باستان میرسد که البته در مناطق غیر از شهر سنندج و در روستاها و شهرستانهای تابعه (g) به (i) تبدیل میشود که در لهجه کرمانجی نیز به این شکل است.
پسوند (گ) g در زبان کردی گویشهای اردلانی و کلهری برای معرفه نموندن افراد و اشیا و جاهاست و حالت جمعی آن «گان» و «کان» است. این روش تجمیع در زبان کردی به عنوان بازمانده و میراٍث داری از زبان پهلوی در زبان فارسی هم دیده میشود. نمونههای آن، صدگان یعنی صدتاییها، دهگان یعنی دهتاییها، هزارگان یعنی هزارتاییها و یکان یا یکگان یعنی یکیها میباشد که برای نمونه در زبان کردی گویش کلهری یا کرمانشاهی، لباسَگان: یعنی لباسها، ماشینَگان یعنی ماشینها که در گویش اردلانی به صورت لباسَکان یا ماشینَکان تلفظ میشود. همچنین این پسوند مفرد «گ» و حالت جمعی اون «گان» از اشکال قدیمی زبان پهلوی است که فقط در دو گویش اردلانی و کرمانشاهی و تا حدودی در زبان بلوچی هم دیده میشود.[۱۵]
'دارمستتر و بنونیست نخستین کسانی هستند که به وجود ارگاتیو در بعضی زبانهای ایرانی پی بردهاند.'
وجود وجه وصفی فعل متعدی در عبارتهایی با فاعل (درحالت غیرفاعلی) و مفعول (در حالت فاعلی) در فارسی باستان، تأییدی برحضور ساخت ارگاتیو (فرم مجهول) در نقش مسند در این زبان است. گایگر در سال ۱۸۹۳ به بررسی ساخت گذشتهٔ مجهول در زبانهای ایرانی پرداخت و استفادهٔ گستردهٔ ساخت مجهول را در پارسی باستان خاطرنشان کرد. مانند: "ima tya mana kartam" بهمعنای "آنچه که کردهٔ من است". او همچنین به وجود این ساخت در پهلوی ساسانی اشاره کرد. متخصصان معتقدند که این ساخت بعدها، اگرچه فرم مجهول اسم حفظ شده، ولی در معنای معلوم بهکار رفتهاست. پس ارگاتیو یعنی (اسم فاعل در فرم غیر فاعلی از فعل متعدی)
گایگر به کاربرد ارگاتیو در بیشتر زبانهای ایرانی، ازجمله پشتو، بلوچی، کردی مرکزی (گویش اردلانی) کردی شمالی (کرمانجی)، تالشی، یغنابی، و زبانهای دیگر، که ساخت ارگتیو را حفظ کردهاند اشاره کرد.
ویژگیهای توصیفی ساخت کُنایی در زبانهای ایرانی
با توجه ویژگیهای توصیفی الگوی ارگاتیو در زبانهای ایرانی جدا از ناهمگنیهای نشاندار دستوری، الگوی کُنایی در زبانهای ایرانی خود را در دو صورت نشان میدهد
۱. مطابقه فعل با مفعول: حضور وند
در دستهای از زبانهای ایرانی، الگوی کُنایی در زمان گذشته بهوسیله حالت نمایی کُنایی بر روی فاعل متعدی و حالت فاعلی بر روی مفعول نمایان میشود. در این الگو فعل بهصورت کامل (در مشخصههای شخص، شمار و جنس) با مفعول مطابقه میکند. نمونههای زیر این الگو را در بند متعدی گذشته به ترتیب در کردی شمالی (کُرمانجی)، تاتی کرینی و بلوچی نشان میدهند:
کردی شمالی (کُرمانجی)
a. mən
tu
dit-iح
I.OBL
you.NOM
saw-1.SG
"من تو را دیدم."
تاتی کرینی
b. amædə
mal-ə
bəbard-in(d)
Ahmad.OB
cattle-PL.NOM
took-3.PL
"احمد دامها را برد."
بلوچی
c. ĵinik-a
bæčik
ĵæt-a
girl-OBL
boys.NOM
saw-3.PL
"دختر بچهها را دید."
در این دسته، کردی شمالی (کُرمانجی)، بلوچی، تاتی لردی، تاتی کرینی و تا حدودی تاتی کجلی قرار دارند. همانگونه که از نمونههای آن پیداست، حالت کُنایی بر روی فاعل متعدی بهصورت حالت نمای کُنایی (غیرفاعلی) ظاهر میشود. مفعول در حالت فاعلی (مستقیم/ بینشان) است. فعل متعدی در مطابقه کامل با مفعول قرار دارد. آنچه از آن تحت عنوان الگوی کُنایی یاد میشود، این واقعیت توصیفی است که در بندهای گذشته لازم و متعدی، فاعل لازم و مفعول بند متعدی نسبت به حالت نمایی یا مطابقه رفتار یکسانی دارند. نمونهها زیر رفتار فاعل بند لازم را به ترتیب در زبانهای کردی شمالی (کُرمانجی)، تاتی کرینی و بلوچی نشان میدهند:
کردی شمالی (کُرمانجی)
. a. tu
bæ pəlikan
čuy-i
went-2.SG
you.NOM to stairs
went-2.SG
"تو از پلهها بالا رفتی."
تاتی کرینی
bamæy-ənd
b. gavə
came-3.PL
cows.NOM
"گاوها آمدند."
بلوچی
šut-e
c. m
we.NOM
went-3.PL
"ما رفتیم."
مثالهای بالا نشان میدهند که فاعل بند لازم همانند مفعول بند متعدی دارای حالت فاعلی (بی نشان/ مستقیم) است و همچنین توانایی انگیزش مطابقه را بهصورت کامل بر روی فعل لازم دارد. الگوی کُنایی در این دسته از زبانها بخش اول تعمیم را بدین مضمون نمایان میسازد که در صورت حضور وند مطابقه (شناسه) فعل با مفعول، فاعل کُنایی نمیتواند بهوسیله واژهبست مضاعفسازی شود بلکه حالت کُنایی بهوسیله حالت نمای کُنایی بر روی فاعل متجلی است. در زیربخش بعد به توصیف بخش دوم تعمیم پرداخته میشود.
۲. عدم مطابقه فعل با مفعول: حضور واژهبست
نظام کُنایی در دستهای دیگر از زبانهای ایرانی همچون دشتی، لارستانی، کردی مرکزی (اردلانی)، تاتی دروی، تاتی کهلی و تاتی گیلوانی صورتی متفاوت دارد. بخش دوم تعمیم ناظر بر این الگو است. نمونههای زیر بند متعدی گذشته را، به ترتیب، در دشتی، کردی میانی (اردلانی) و لارستانی نشان میدهد:
دشتی
۶). a. Mæryæm
ketaba=š
xer-Ø
Maryam
books=CL.3.SG.OBL
bough-3.SG
"مریم کتابها را خرید."
کردی مرکزی (اردلانی)
b. kurækɑn
to=yan
di-Ø
children
you=CL.3.PL.OBL
saw-3.SG
"بچهها تو را دیدند."
لارستانی
em
to oš=bord
he
you CL.2.SG.OBL=took.3.SG
"او تو را برد."
در این الگو، فاعل بند متعدی در حالت بینشان قرار دارد و هیچگونه تمایز ساختواژی را نشان نمیدهد. این فاعل بهصورت اجباری با یک واژهبست غیرفاعلی مضاعفسازی میشود که در غالب موارد مفعول را به عنوان میزبان ساختواژی خود انتخاب میکند (در خصوص توزیع و میزبان گزینی واژهبستها در ساخت کُنایی ر.ک. به کریمی، ۲۰۱۰). مفعول در این الگو در حالت فاعلی (بینشان) قرار دارد اما چنانچه از مثالها پیداست با فعل وارد مطابقه نمیشود. به بیانی دیگر، آنجا که فاعل متعدی بهوسیله واژهبست غیرفاعلی مضاعف سازی میشود، فعل با مفعول مطابقه نمیکند بلکه همیشه دارای شناسه پیشفرض (سوم شخص مفرد) است. البته باید خاطرنشان کرد که این صورت دستوری هنوز ویژگیهای ساخت کُنایی را دارد بدین مضمون که مفعول بند متعدی و فاعل بند لازم دارای رفتار مشابه هستند و این شباهت رفتاری در حالت فاعلی (بینشان) بر روی این دو گروه اسمی هویداست. در طرفی دیگر، فاعل بند متعدی با مظاعف شدن توسط واژه بست غیرفاعلی خود را از آن دو متمایز میکند.
اگر به قرابت جغرافیایی این زبانها نگریسته شود این نکته محرز میگردد که تنوع در الگوی کُنایی از نوع خُرد است
نتیجهگیری
در این مورد، به بررسی نظری دو الگوی غالب کُنایی در زبانهای ایرانی پرداخته شد. در الگوی اول، فاعل بند متعدی دارای حالت نمایی کُنایی/ غیرفاعلی است و فعل متعدی در مطابقه کامل با مفعول است (که توسط وند/ شناسه بر روی فعل تجلی مییابد). در الگوی دوم، فاعل بند متعدی توسط یک واژه بست غیرفاعلی مضاعفسازی میشود و فعل با مفعول مطابقه ندارد. این دو الگو را میتوان بهصورت تعمیمی توصیفی اینگونه بیان کرد که در ساختهای کُنایی، واژه بست (مضاعفساز) و وند (مطابقه فعلی) در توزیع تکمیلی هستند. با بدست دادن تحلیلی کمینهگرا از ساخت کُنایی در زبانهای ایرانی، استدلال شد که مطابقه فعل با مفعول در الگوی اول نتیجه تطابق نحوی هسته زمان و مفعول است در حالیکه نبود مطابقه فعلی در الگوی دوم که گویشاردلانی جز آن است به این سبب است که واژه بست مضاعفساز بهصورت تداخل ناقص مانع ایجاد تطابق نحوی بین هسته زمان و مفعول میگردد. در تحلیل تنوع ساختاری الگوی کُنایی در زبانهای عمده ایرانی را میتوان نشانهای از کفایت تبیینی ساز وکارهای مفروض در برنامه کمینهگرا قلمداد کرد.[۱۶][۱۷][۱۸][۱۹]
ازجمله مواردی که گویش اردلانی را با گویش سورانی (اربیلی و مُکریانی) در یک گروه قرارنخواهد داد و باید با تردید به آن نگاه کرد ارگاتیو بودن گویش اردلانی سنندج و غیر ارگاتیو بودن گویش سورانی (اربیلی و مکریانی) در محور مهاباد تا اربیل است.
مثال من نان خوردم///
لهجه مُوکریانی: من نانی خواردم. min nani xwardm/
گویش اردلانی: من نانم خوارد. men nanm xward
در این زمینه هم گویش اردلانی و کرمانجی مانند پهلوی ساسانی ارگاتیو میباشد.
کورمانجی
سُورانی
اردلانی
فارسی
Mintu dîtî
Minto dîtim
mentom dî
Manto (ra) dîdam
* زمانی که ضمایر نهادپیوسته فعل (شناسه) با آنها مطابقت میکند .(رک) ارگاتیو
من آنها را خوردم. .men avanm xwārd
تو آنها را خوردی. . to avano xwārd
او آنها را خورد. .av avani xwārd
ما آنها را خوردیم. .ema avanman xwārd
شما آنها را خوردید. .ewa avantan xwārd
ایشان آنها را خوردند. .awan avanyan xwārd
صرف فعل nûsî در زمان گذشته در لهجه اردلانی
(past stem of the verb is "nûsî". (from
Verb
Meaning
نامکهم نووسی nâmka-m nûsi
I wrote a letter.
نامکهت نووسی nâmka-t nûsi
You (sg.) wrote a letter.
نامکهٔ نووسی nâmka-y nûsi
She/He/It wrote a letter.
نامکهمان نووسی nâmka-mân nûsi
We wrote a letter.
نامکهتان نووسی nâmka-tân nûsi
You (pl.) wrote a letter.
نامکهیان نووسی nâmka-yân nûsi
They wrote a letter.
یکی دیگر از نشانههای اصالت و خالص بودن گویش اردلانی این است که طرز کاربرد شناسهها بهطور دقیق منطبق با نوع کاربرد شناسهها در پارسی باستان میباشد که گاهی شناسه قبل از فعل بکار میبرند که برای نمونه متن زیر از پارسی باستان میباشد.
paruvā قبل از، اردلانی بر له وا، بلوا،barlava,balava
xšāya+θiyā شاه، اردلانی شا sha
yata تا، اردلانی تا، ta
āha، که، اردلانی که، ka
avaišām، آنها، اردلانی اوانیش، avanish
avā آن، اردلانی اوا، ava
نمونه زیر شناسه فعلها در گویش اردلانی است.
naiy astiy kartam نکردهاند، اردلانی، نی شیان کرد
ام دی: am di دیدم // ات دی: at di دیدی // او دی: av di دید
امان دی: a man di دیدیم // اتان دی: a tan di دیدید // آشیان دی: a šyan di دیدند
نشانه جمع در گویش اردلانی:
نشانه جمع در گویش اردلانی نشانه جمع در لهجه اردلانی «کان»kan میباشد که به واژههای مفرد اضافه میشود. (اسم+ ه + ک+ ان)
مثال:ان+ک+ ه+ سگ=سگه کان (سگها)
در گویش اردلانی همچنین از پسوندهای یل (yel) و گل (gal) و در مواردی از آن (ان an) به صورت محدود استفاده میشود اما در گویش سُورانی (اربیلی و مُکریانی) مانند زبان فارسی از (ان) استفاده میکنند در پهلوی ساسانی از نشانه (گان) و در مواردی از نشانه (ان) برای جمع استفاده میشد[۲۰]
مثال:
کور گل (پسران) کوره کان (پسران) کور یل (پسران)
در اردلانی مناله کان (بچهها)
در سُورانی (اربیلی و مُکریانی) مندالان
ضمیرهای پسوندی برای حالت مفرد:
در گویش اردلانی از پسوند/aka/ که پسوند اسم در زبانهای ایرانی باستان است استفاده میشود
فارسی
سُورانی و کَلهری
اردلانی
قطعی
پسآوا
نامعین
معین
نامعین
معین
am-
em-
m-
ekem-
ekêm-
akam-
akam-
at-
et-
t-
eket-
ekêt-
akat-
akat-
ash-
î-
y-
ekî-
ekêy-
akaîş-
akay-
man-
man-
man-
ekeman-
ekêman-
akaman-
akaman-
tan-
tan-
tan-
eketan-
ekêtan-
akatan-
akatan-
shan-
yan-
yan-
ekeyan-
ekêyan-
akaişyan-
akayan-
نمونههایی برای حالت مفرد ("Kur" در کردی یعنی پسر):
فارسی
سُورانی و کَلهری
اردلانی
قطعی
نامعین
معین
نامعین
معین
Pesaram
Kurem
Kurekem
Kurrekêm
Kurakam
Kurakam
Pesarat
Kuret
Kureket
Kurekêt
Kurakat
Kurakat
Pesarash
Kurî
Kurekî
Kurekêy
Kurakaîş
Kurakay
Pesarman
Kurman
Kurekman
Kurekêman
Kurakaman
Kurakaman
Pesartan
Kurtan
Kurektan
Kurekêtan
Kurakatan
Kurakatan
Pesarshan pl.
Kuryan
Kurekyan
Kurekêyan
Kurakaişyan
Kurakayan
نمونههایی برای حالت جمع:
فارسی
سُورانی و کَلهری
اردلانی
قطعی
نامعین
معین
نامعین
معین
Pesaranam
Kuranem
Kurekanem
Kurekanêm
Kurakanem
Kurakanêm
Pesaranat
Kuranet
Kurekanet
Kurekanêt
Kurakanet
Kurakanêt
Pesaranash
Kuranî
Kurekanî
Kurekanêy
Kurakanîş
Kurakanêy
Pesaranman
Kuranman
Kurekanman
Kurekanêman
Kurakanman
Kurakanêman
Pesarantan
Kurantan
Kurekantan
Kurekanêtan
Kurakantan
Kurakanêtan
Pesaranshan pl.
Kuranyan
Kurekanyan
Kurekanêyan
Kurakanişyan
Kurakanêyan
برخی ویژگیهای گویش اردلانی سنندجی
همگرایی زبانی بین ایلات و عشایر کرد و زبان مردم هَورامی ساکن در استان و همچنین زبان ادبی و شعری گُورانی که به پارتی اشکانی و زبانهای شمال غربی نزدیک است در گذشته بین فرهیختگان زبان و ادبیات مکتوب عامه مانند شاهنامههای کردی، خورشید و خاور، اسکندر نامه که همگی به گُورانی سروده شده بودند[۲۱] در واقع زبان گورانی بر شیوه مکالمه اردلانی سنندجی تأثیرگذار بودهاست اما این تأثیر زیاد نبودهاست و در حد مبادله و قرض دادن واژگان بین گویش اردلانی و زبان گورانی در طول سالیان دراز بودهاست. اما همچنانکه گفته شد در محدوده جغرافیایی نفوذ گویش عمومی سنندجی و فرایندهای واجی لهجهٔ اردلانی در چارچوب نظریهٔ بهینگی تفاوتهایی در لحن بیان واژهها دیده میشود. بهطور مثال در بسیاری از روستاهای سنندج و شهرستانهای استان کردستان "د"و "گ" دارای تلفظ خاصی است و تا بحال هم نشانه ای الفبایی برای بیان اینگونه تلفظ د و گ ایجاد نشدهاست. مولوی شاعر که خود از طایفه جاف بودهاست این ویژگی ادای د و گ را در اشعارش لحاظ نمودهاست و لذا در تلفظ صحیح اشعار مولوی باید به این نکته توجه داشت. قرابت جغرافیایی لهجه اردلانی با گویشوران گویشهای جنوبی کردی کَلهری و لَکی، لری و گورانی سبب تأثیر این گویشها نیز به ویژه در نواحی مجاور خود بودهاست و آن بیشتر در اضافه شدن کسره "ی" در تلفظ برخی واژگان است مانند دویر بجای دور، لویل بجای لول، قویل بجای قول (عمیق) یا "یل" علامت جمع بجای" گل " مانند "کوره یل " بجای "کورگه ل" (پسرها) البته این نوع جمع بستن در زبانهای مرکزی ایران و زبان لری دیده میشود کاربرد آن در گویش اردلانی محدود و بسیار کم است؛ بنابراین ریشه شیوه فعلی سنندجی را باید در همگرایی کلامی اقوام و طایفههایی با اصالت هَورامی، ژاورودی، جافی و ایلات موسوم به کرد و نیز کَلهری و لَکی جستجو نمود؛ و حتی ردپایی از اثر کردی شمالی بادینانی نیز وجود دارد؛ که البته این فقط یک نظر شهودی است و این ارتباط ممکن است ریشه در ساختارهای قدیمی تر خود زبان داشته باشد. در این لهجه واژگان متعددی وجود دارد که در سایر لهجههای کردی میانی مصطلح نیست. مانند تاسه (تامه زرو، یاد کسی یا چیزی)، مامر (مریشک - مرغ)، هه نگور (تری – انگور)، هاله (غوره)، کتک (گربه-پشیله)، کیف (کوه-کیو)، که نیشک (دختر- کچ)، گه ره ک بوون (ویستن- خواستن)، چه په ل (کثیف-پیس)، له ته ک (له گه ل – با)، رمیان –روخیان (روخان- خراب شدن)، کوچک (سنگ – به رد) و … همچنین افعال در شیوه ته لهجه سنندجی به گه ختم میشوند مانند کردگه بجای کردیه، چوگه بجای چووه، رژیاگه بجای رژیایه
همچنین حرف د در وسط واژه در لهجه منطقه اردلان اگر قبل از صدای (ی) یا کسره قرار گرفته باشد یا پس از (د) مصوت قرار گرفته باشد میل به حذف شدن دارد. مانند دیه بجای دیده، گِا با تأکید بر مصوت آخر بجای گدا و مانند (میدان) حرف پس از (د) مصوت است (د) خوانده نمیشود و واژه (میان) تلفظ میشود. از مهمترین شاخصها خواندن حروف (ت، پ، ک) پس از یک مصوت به ترتیب در زبان پارسیگ ساسانی (د، ب، گ) و در پارتی اشکانی (د، ب، گ) است. در مقابل، (د، ب، گ) پس از مصوت، در زبان پارسیگ ساسانی (ی، و، ی) و در پارتی (ذ δ، ب β، غ γ) خوانده میشدهاست.[۲۲][۲۳][۲۴][۲۵]
همچنین در لهجه اردلانی این تمایل وجود دارد که (ن و گ) در واژه ترکیبی تلفظ شود مانند تلفظ (ن و گ) در هنگوین و رنگین و آهنگ که مانند صدای /ŋ/ در زبان آلمانی که در فارسی معادلی به صورت یک حرف برای آن وجود ندارد. این صدا را از تلفظ دو حرف «ن» و «گ» پشت سر هم میسازند (مثل دو حرف انتهایی واژه «نهنگ» یا “آهنگ”). صدای /ŋ/ در زبان آلمانی معمولاً به صورت ترکیب حروف “NG” نوشته میشود. lang /laŋ که این ویژگی در لهجه اردلانی مانند زبان ژرمنی و اوستا است.
خوشههای غیر چاکنایی (حذف پذیر) در لهجه اردلانی شامل[zd]-[mb]-[st]-[nd]-[sd] میباشد.
خوشه [st] هست، هس/ماست/ماس
خوشه[zd] دزد، دز نزدیک، نزیک
خوشه[mb]بمبbomb، بمbom
خوشه[nd]دندانdandan ددانdadan
خوشه[sd] در این خوشه پس از حذف (د) به (و) تبدیل میشود. مراد(murad) به مراو(murav)
تلفظ د در قه د که نزدیک به قه در سنندج و در اطراف سنندج قه (د) تلفظ د داخل پرانتز خاص حوزه زبانی سنندج است. مانند اصطلاح " قه د قه د دائه رزیام ." برای بیان خجالت کشیدن و پشیمانی از کاری ناپسند.[۲۶]
همچنین در لهجه اردلانی تمایلی به حذف د در آخر اسماء وجود دارد. مانند یه ز (یز) بجای یه زد (یزد) در مثل " یه ز دوره گه ز نزیک " همچنین تبدیل ب به و بسیار وجود دارد. مانند " ئه یان بات" که به " ئه یان وات" تبدیل شدهاست.
در لهجه اردلانی همخوانهای تیغه ای [d],[t]در پایان یا وسط واژه در دو خوشه همخوانی به عنوان عضو دوم خوشه حذف میشود این ویژگی در سُورانی وجود ندارد.
حذف[n] یا [d]از خوشه[nd] در لهجه اردلانی به دو شکل است.
۱-در لهجه اردلانی در دو خوشه [nd] هم خوانی به عنوان عضو اول خوشه هستند حذف میشوند که این ویژگی با قدمت بیشتر در زبان پارسی هخامنشی بودهاست. مانند بدک (بنده).
خوشه[nd] دندانdandan / ددانdadan
۲-در لهجه اردلانی هرگاه(d) پس از(n)واحدواجی(n)مشخصه خیشومی خود را را به(d)گسترش میدهد و همین امر سبب میشود(d)بهطور کامل با (n)همگون شوددر حالی که این ویژگی در سُورانی وجود ندارد.
dande دنده dani /danig
Zindeg زنده zinig/zine
Mande مانده mani /manig
در گویش اردلانی و زبانهای کردی در صورتی که بعد از صدای (و) حرف صامت (خ) قرار گرفته باشد (خ) حذف میشود که این ویژگی در پارسی هخامنشی بودهاست. مانند تخم (توم)، دروغ (درو).
سوختنsoxtan، سوتنsotan/ تخمtoxm، توم Tom
روغنroxan، رون Ron/دروغdrox، دروdro
همچنین استفاده محدود از پسوند گل (gal) و (yal) و در مواردی(an) استفاده میشود در جمع بستن اسماء که البته گل (gal) مخصوص جمع بستن در گوش سنندجی کامل تلفظ میگردد اما در اغلب روستاها گ آن به روش معمول منطقه و گنگ به صورت یل و ئل تلفظ میگردد در لهجه کرمانشاهی شامل کَلهری و لَکی و لری بختیاری و تعدادی از زبانهای مرکزی ایران دیده میشود که از تأثیرات زبانهای مرکزی بر گویش اردلانی است. این gal (گل) بهصورت (یل) yel یا al (ئل) با توجه به محیط جغرافیایی متکلمان تلفظ میگردد. این از مشابهتهای بارز لحن سنندجی و کرمانشاهی و لری بختیاری و زبانهای مرکزی ایران است و در اردلانی علاوه بر gal، از نشانه (کان)(k+an) ,(kan+ صفت یا اسم)برای جمع کردن اسامی استفاده میشود که تنها در این لهجه وجود دارد و مربوط به زبان پارسیگ ساسانی میباشد که به صورت (gan) در گویش کردی کرمانشاهی نیز استفاده میشود. همچنین در گویش کرمانشاهی از پسوند (یل)yal هم برای جمع اسامی مکان و انسان و حیوانات و غیره استفاده میشود اما در سایر گویشهای کردی مرکزی یا سورانی ادات جمع (ان) که مانند زبان فارسی نو است استفاده میشود و بهطور کلی بیشتر اسامی و واژگان مصطلحی که در لهجه اردلانی سنندجی وجود دارند اما در سایر گویشهای متعلق به خوشه میانی وجود ندارد اما در خوشه لهجههای کردی کرمانشاهی (کَلهری، لَکی ،فَیلی) موجود است.[۲۸][۲۹]
در لهجه اردلانی هم خوانهای انسدادی دو لبی (b) بین دو واکه یا در پایان واژه در صورتی که واکه (مصوت) قبلی پیشین باشد به هم خوان سایشی لب و دندانی (v) تبدیل میشود این فرایند در زبان لری و زبانهای مرکزی ایران دیده میشود در حالی که این ویژگی در سُورانی وجود ندارد.
Nabat نبات/ navat نوات
Tabar تبر /tavar تور
Taberiz تبریز/ taveriz توریز
Taban تابان/ tavan تاوان
Shaban شبان (چوپان)/ shuvan شوان
Sabad سبد/ savat سوت
beaban بیابان /beavan بیاوان
هم خوانهای انسدادی دو لبی (b) هرگاه در بافت پایان واژه یا پایان هجا بعد از واکه (مصوت) هسته یا بین دو واکه (مصوت) قرار بگیرد و این ویژگی در سُورانی وجود ندارد.
Xarib غریب xariv
Ab آب av
Xrab خراب xrav
در لهجه اردلانی هم خوانهای گرفته واک دار که به (d، د) و (ž، ژ) و (ت،t) ختم میشود و واکه (مصوت) قبل از آنها واکه کشیدهاست هم خوان پایانی آنها حذف میشود.
امروژ، امرو / توت، تو
بود، بو / سود، سو
قلب در خوشه دو هم خوانی یا توالی دو هم خوان که هم خوان دوم یک هم خوان روان است.
قفل ghofl قلف gholf
قلب در خوشه دو همخوانی که هم خوان اول غیر تیغه ای و هم خوان دوم تیغه ای باشد.
عکس aks /عسک ask
همچنین در لهجه سُورانی و مُوکریانی بر خلاف گویش اردلانی حروف برخی واژهها از (ف) به (و) تغییر میکند.
اردلانی هفت haft / سُورانی (مُکریانی) حوت / فارسی هفت
اردلانی جفت jeft / سُورانی (مُکریانی) جوت / فارسی جفت
اردلانی کفت kaft / سُورانی (مُکریانی) کوت / فارسی افتاد
اردلانی خفت xaft / سُورانی (مُکریانی) خوت / فارسی خوابید
اردلانی نفت naft / سُورانی (مُکریانی) نوت / فارسی نفت
در لهجه اردلانی بر خلاف سُورانی (مُکریانی) در برخی واژهها از حرف (م) به جای (و) استفاده میشود یا برعکس در بعضی از واژگان به جای (و) از صامت (م) استفاده میشود.
تفاوت آشکاری نیز بین گویش اردلانی سنندج و روستاهای اطراف سنندج قدیم ودر واقع اطراف قلعه حسنآباد (حسنآباد، کانیمشکان، دروه نه، مربزان ...) با سایر مناطق شهرستان سنندج وجود دارد. این تفاوت در گفتار را قبلاً به شوخی تفاوت بین شهکهره سنه یی و زڕهسنه یی میگفتند. در گویش سنندجی و چند روستای ذکر شده اطراف آن لهجه ای حاکم است که توان نوشتاری آن بیشتر یا اصطلاحاً لفظ قلم است و نوعی تشخص شهری در آن دیده میشود. این شیوه محاوره درته لهجه سنندجی امروز به دلیل تأثیر مهاجرتها کم رنگتر شدهاست. تفاوت آشکار آن در تلفظ گ آخر افعال است؛ که در کردی سورانی و مکریانی و هورامی wa (وه) ودر گویش روستاها و شهرهای دیواندره، کامیاران، دهگلان، روانسر، روستاهای مریوان و بیجار، سقز (تیلکو) از پسوند ya (یه) استفاده میشود مانند خواردگه بجای ، خواردیه ،رژیاگه بجای ، رژیایه همچنین تفاوتهای آشکار دیگر آن در تلفظ نکردن گ در گل مخصوص جمع اسماء است. همچنین در روستاهای سنندج بجای ب در بسیار موارد و تلفظ میشود مانند ئه م به ر که ئه م وه ر تلفظ میگردد. در روستاهای سنندج گ آخر افعال کامل تلفظ نشده و تلفظ آن به وه نزدیک میگردد مانند رژیاًگ"ه که گ تلفظی بین د و گ دارد. اخیرا در ضبط ضرب المثلها و اصطلاحات گویش سنندجی اشتباهاتی مشاهده میشود. مثلا واژه ناگیرگی غلط بوده و در سنندج ناگیریی تلفظ میگردد. یا مثلا گاوه سن (گاوآهن) در سنندج هم هیچوقت گاوه سنگ تلفظ نمیگردد. مثلا ضبط مثل "به ده سی دو هه نی هه ل ناگیرگی" غلط است و ناگیریی درست است یا در جای دیگری نوشتهاند "درگای شار ئه وسگی …" که ئا وسیی درست است و ئه وه سگی مجعول است. تفاوتهای دیگری نیز وجود دارد در شهر سنندج مثلاً بجای ئیره (اینجا) ئه گره گفته میشد که امروزه کمتر شنیده میشود؛ بنابراین گفته شد که لحن ایلات و عشایر موسوم به کرد و به ویژه جافها با لهجه اردلانی علیرغم سنخیت ساختاری دارای تفاوتهایی است. این تفاوتها در تلفظ گ و د در وسط واژهها و گ در آخر افعال است که در لحن غیر شهری بهصورت صدایی گنگ برآمده از کام است.[۳۰]
بنظر میرسد که شیوه گفتاری لهجهها در دورانی طولانی دارای معیاری نوشتاری بوده که در حد فاصل لهجههای کَلهری، لَکی، هَورامی و جافی و اردلانی قرار داشتهاست؛ و مردم موسوم به گُوران با آن لهجه معیار صحبت نمیکردهاند بلکه همانند امروز دارای گویشهای متعدد بودهاند. اما گُورانی معیار زبان نیایش، شعر و آواز گروههای وسیعی از مردم غرب ایران شامل کردها و لرها بوده و شاید با پهلوی زمان ساسانی دارای پیوند بودهاست. در استان کرمانشاه امروزه به اشتباه گُوران و آیین اهل حق یا یارسان مترادف گرفته میشود که این صحیح نیست؛ و بروز یارسان بسیار جدیدتر از گُوران است. بهطور خلاصه خوشه متنوع لهجه میانی کردی که اردلانی شعبه ای از آنست از حدود چهارصد سال قبل و در داخل امارت محلی اردلان و پس از ایجاد رونق اقتصادی و امنیت نسبی در حوزه فعلی گویشوران این لهجه به مرور لهجههای شمالی و جنوبی کردی را پس رانده و به عنوان لهجه ای معیار و با نام سربرآورده است.[۳۱]
لطافت و نرمی لهجه اردلانی
نمونه هائی از اصطلاحات و امثال و حکم خاص منطقه سنندج را ارائه مینمایم که در عین سادگی بسیار زیبا، گویا، و از نظر فرم زبانی نیز اصیل و سالم میباشند.
بهرم کهنهو پشتم کهنهڵان - بوێ ئهچهلێ - پرسیان له قنڵاشک مهنزڵت کوێنهس وتی با ئهزانێ—پڕکێشی ناکات - پێشهٔ پرتووکیاگه - پهرمیاگم پیا - پهشوکیاگه - تا ئهیژێ هاڵه ههنگوور پێ ئهگهێ - تروشکه له خوهٔ دوو شکه - تهک ئاو گهنیاگه ههڵ ئهکات - تا ڕیوی قهواڵهٔ خوهٔ خوهند کهوڵیان کرد - تهڕه ههسه ههر ئهمهسه - تهڵ کریاگه - به کهر ناوێرێ به کوپان شێره - چما ئهیژی عیسی گرتیهو مووسا خانییه - چه ههڕگێ بنیشم - حاشا لهو قهوره مڕومشتی تیا نیه—خاسی که و بیه دهم ئاوهو – خاڵو زیااخان زیایهٔ خوهت بو خوهت سهر وه سهر دهربێ – چێو ههڵگره سهگ دز دیاره - چاوه چاو ئهکات – چنگه کڕێ ئهکات – به دوسم دوسم کای کرده پوسم – به دوعای کتک باران ناوارێ – به کشێ هات و به فشێ چوو – ترسیاگ لێ ڕهسیاگ – تا خان بڕازێ لهشکهر ئهترازێ—و خوشبختانه چندین هزار از این ساختارهای سالم زبانی را میتوان ارائه کرد.[۳۲]
مقایسه و ارتباط لهجه اردلانی با پارسی باستان Old Persian
گرچه پارسی باستان زبانی مربوط به ۲۵۰۰ سال قبل میباشد اما حجم وسیع واژگان هخامنشی که هنوز در گویش اردلانی باقی ماندهاست و در سایر گویشهای کردی و حتی زبان فارسی امروزی نیز وجود ندارد گویش اردلانی نزدیکی زیادی به زبان هخامنشی دارد، مهمترین ویژگی زبان پارسی هخامنشی مانند لهجه اردلانی شروع فعل با تک واژه /a/ میباشد که فقط مختص گویش اردلانی است.[۳۳]
zūrakara āham naiy adam naimaiy taumā upariy arštām upariyāyam
zūra+kara زورگر، فریبکار، اردلانی زورکار zurkar
ā+ham، بودن هستن، در اردلانی ham هم (āham naiy)نیستم
adam، من، کردی (من، ام، امن)am,ضمیر اول شخص، در کرمانجیezو پهلوی اشکانی az، اوستا، ازم azem
na+imaiy نه ما، در اردلانی، نه ایما na ima
taumā تخم، نژاد، خاندان در اردلانی توم و توو به معنی نژاد و تخم tum
vasiy همه، در اردلانی گشت،gišt گشتی،gištiy، در هورامی vis ویس، به سورانیhamu همو، gištiy از دگرگونیs به šو v به g
ویس –ویس پا: در پارسی باستان به معنی «همه» است. در اردلانی «gişt» به معنی «همه» است. v «و» در پارسی باستان و پهلوی ساسانی بسیاری از واژهها تبدیل به g «گ» شدهاست؛ مثلاً «وراز» در اوستا و پهلوی تبدیل به گراز شدهاست یا «ویشتاسپ» تبدیل به «گشتاسپ» شدهاست. در گویشهای شمال غربی مانند زازاکی تاتی و هورامی حرف (و) تغییری آوایی صورت نمیگیرد
abaram دادن، پاداش دادن اردلانی ابه، برو، aba, baru
n)arika)نافرمان، بی وفا اردلانی ناریک، نامیزان narik
ava+m آن، اردلانی، اوا ava
ufrastam: aparsamپرس و جو و مجازات، اردلانی اوفرشیان اپرسیا ufraišyan apersia
vašnā رضایت، وش در گویش اردلانی (بش) معادل واژه بختbaxt در اوستا و کرمانجی، وشنا اهورا مزدا به اردلانی (بش خوا) اشاره به قضا و قدر، بش bash در گویش اردلانی به معنای قسمت و سهم نیز میباشد. (بش خورا، بش خوا، قوروان بشت بم)
فره ایزدی و مسئله اختیاربا توجه به اعتقاد به فرّه کیانی (فره شاهی) که پادشاهی را برای برخی از افراد به ارمغان میآورد، مسئله اختیار و قضا و قدر الهی بررسی شدنی است. در کتیبههای پارسی باستان، پنجاه واژه وشنا(vašna) در معنای» اراده «به کار رفتهاست و در همه آنها به اراده اهورامزدا اشاره میشود. داریوش شاه چندین بار تأ کید می کندکه به اراده اهورامزدا، شاه است و هرچه میکند به لطف اوست، اما جکسون (Jackson)این مسئله را نشان دهنده باور سخت پارسیان به وابستگی شدید آنان به اراده میداند. نشانی از تقدیر وزروان باوری (اندیشه یا آیینی دربردارنده اعتقاد به جبر)
جایگاه اختیار و جبر (زروان باوری) در نگرش ایرانیان باستان صورت مفعولی بخت(baxta)در اوستا، در معنای بیاراده به کار میرود که از(bhag)آریایی؛ یعنی اختصاص دادن و مختص بودن (هندی باستان :bhajati» تقسیم کردن «،bhakta» قسمت کردن آمده و در قالب نامی خنثیبه معنا ی سرنوشت تخصیص دادهشده یا تقدیر حکم شده به کار رفتهاست.
adam ضمیر من، کردی مرکزی (ام، امن، من am) پهلوی اشکانی az، کرمانجی ez، اوستا azem
nava+ma نهم، در اردلانی، نوا، نو noa
duvi(n)tā+paranam دربارهٔ معنی این واژه دو نظر متفاوت وجود دارد که البته نظر دوم درست به نظر میرسد.
۱- به معنی دو تا بال، در pariyana به معنی بال،duvi(n)tā به اردلانی دوانهduvana(دو تا)
2-duvitāparanam به معنی (از اول) در اردلانی دوا و برن به معنی اول تا آخر، paranam برن، به معنی اول جلو duvitā دوایت، دوا به معنی عقب، پشت سر، دنبال، آخردر زبانهای شمال غربی مانند هورامی، لکی، تاتی به صورت دما، دوما، در فارسی نو دنبال (دمبال)
در گویش اردلانی علاوه بر نزدیکی با زبان پارسی باستان دارد بعضی از واژههای زبان اوستایی در پارسی باستان هم دیده میشود. وجود واژههای اوستایی در گویش اردلانی به دلیل زرتشتی بودن اهالی منطقه در قبل اسلام میباشد البته بسیاری از واژگان اوستا و پارسی باستان مشترک هستند و با هم تفاوتهای دارند. کتاب اوستا اولین بار در دوره هخامنشیان تدوین شد که به اوستا قدیمی و دومین بار در دوره اشکانیان تدوین شد لذا دوقسمت اوستا تفاوتهای از لحاظ لغوی دارد و در اوستای دوره اشکانی لغات زیادی از زبان اشکانی وارد اوستا شدهاست. از بررسی زبان اوستا میتوان گفت فارسی جدید تأثیر فراوانی از آن گرفتهاست. مهمترین تأثیر زبان اوستایی در گویش اردلانی صامت ژ ž است.
زبان اوستا در کل ۳۷ همخوان و ۱۶ واکه دارد. شیوهٔ لاتیننویسی حروف به صورت «هوفمان» (Hoffmann) از سال ۱۹۹۶ میلادی است.
vīspąm همه، اردلانی گشت vis/višt/gišt تبدیل و دگرگونی vبهg
ویس –ویس پا: در پارسی باستان و اوستا به معنی «همه» است. در اردلانی «gišt» به معنی «همه» است. v «و» در پارسی باستان، اوستا و پهلوی بسیاری از واژهها تبدیل به g «گ» شدهاست؛ مثلاً «وراز» در اوستا و پهلوی تبدیل به گراز یا براز شدهاست یا «ویشتاسپ» تبدیل به «گشتاسپ» شدهاست.
kayaδanąm اعمال بد، اردلانی قیزن، قیزه ونqezin
janyå کشتن، اردلانی جنیا، اجنی، کشتن و تکهتکه کردن و بریدن،jenya
aša+onaṯراستی و درستی خاسن، خاس xasiya و haši+yam در پارسی باستان که xasiyaدر اردلانی مانند زبان پارسی باستان و زبان اوستا است، درست خوب hašiya در اردلانی xasiya تبدیل و دگرگونی hبهxو تبدیلš به s
asti است، اردلانی هس has
drvataēca دروغ گفتن اردلانی درو ایژی،druezi
avavaṯخیلی، این اندازه، این مقدار، اردلانی آونهauna
vaxšyāمیگوید اعلام میکند، بیژی، در گویش کرمانشاهی و لکی بوشی
išəntō تلاش کردن رسیدن، اچینو achno
mazdāθā مزن به معنای بزرگ در لهجههای سورانی و کرمانجی
hyaṯ-cīṯ هنگامی که، بنابراین، کات kat در سورانی
yesnyā ستایش، اردلانی یاد yad به معنی ستایش و پرستش
manaŋhō ماه، در اردلانیmang مانگ، که در این مورد به اوستا نزدیک است، در بلوچی و کرمانجی ماه و در پارسی باستان ماهیا، تلفظ ngدر لهجه اردلانی مانند اوستا و زبانهای ژرمنی و اروپای شمالی به صورت ŋ میباشد
ašā راستی، درستی اردلانی xasiya خاسیه
raocə̄bīs روشن، روچن در هورامی اردلانی روشن
da+rəsatāزیبا، قشنگ، اردلانی رازیا، دی رازنتrazand رازاندوه
جدول شماره ۱ مقایسه لغوی اوستا با گویش اردلانی[۳۹][۴۰]
واژه اوستایی
در اردلانی
آوانویسی
فارسی
ayə
ayəm
امه
ama
این، در لهجه کرمانشاهی و لکی آیه،eya
xvafna
خفتنا
Xftna
خواب، رؤیا
aθa
اوسا
awsa
آنگاه، به این ترتیب، سپس
aθra
اولا، اورا
awla,awra
آنجا
ana
هین
hen
دیگر، دیگری
ayah
آسن
asen
آهن
vacah
وشه، ویژ
vsha
واژه، کلمه، سخن
ava
اوا
ava
این، که
avar
خوار
-xwar
پایین
avant
آونه
awna
، مقدار خیلی، آنقدر
jan
جنین
Jeni
کشتن و بریدن
bu
بو
bu
شدن
anya
هینه
hena
دیگر
ərəš
راس
ras
راست، درست
aspa
اسپ
asap
اسب
aša
haiθya
خاسه
خاسیه
xasa
Xasya
راستی، درستی، خوبی
دگرگونی h بهx، در گویش سورانی (چاک،chak)، زبان تاتی (چوک chok)
خواست و آرزو، میل (دوران بارداری زن)، در زبان سوارنی (ویست)
raod
رویه
roia
رشد، جوانه
hvar
خور
Xwr
خورشید
gairi
کیف
Kif
کوه، در بلوچی و کرمانجی گری به معنای کوه و تپه
gaya
ژیان، گیان
giyan
žiyan
زندگی، لهجه اردلانی گیان، *سورانی ژیان
gao
گا، مانگا
ga
گاو
gəuša
گویچکا
gauechka
گوش
واژه ژیان در لهجه اردلانی وجود ندارد، و مربوط به گویش سورانی است.
جدول شماره ۳
واژه اوستایی
در اردلانی
آوانویسی
فارسی
jə̄naya
ژن
žen
زن
tvə̄m
θwa
ایوا
ewa
شما، ضمیر
dā
دا
da
دادن
darəga
دریژ
drež
دراز، طولانی
darəsata
دی رازن
derazen
زیبا برای دیدن
dugədar
کنیشک
kanishk
دختر، دوتdot در کلهری، کرمانجی، لکی*بلوچی دهتر
parā
بر له
barla
قبل از
parā
پر، اوپر
par
جای دور
pouru
فرا
fra, per
بسیار، زیاد
pərəs
پرس
Pers
پرسیدن
paθana
پانه
Pana
پهن، بزرگ
manah
مانگ
Mang
ماه
pairi
پالی
Pale
دور اطراف
cašman
چاو
chaw
چشم، در هورامی و لکی چم
barəz
برز
barz
بلند، کرمانجی bilnd
maēγa
مژ
Mež،hawr
مه(Mež)، ابر
*واژه دختر و دوت در گویش اردلانی وجود ندارد
جدول شماره ۴ مقایسه لغوی اوستا با گویش اردلانی
واژه اوستایی
در اردلانی
آوانویسی
فارسی
gə̄uš-cā
گویچکا
gauchka
گوش
ciθrəm
چرمو، چرمگ
Charmu
روشن، اردلانی سفید
gam
اگیم، گین
agem
رفتن
θwaxša
هوش
Hush
مراقبت، مواظبت
dahyav
زوی
Zavi
سرزمین، کشور
dužvarena
دژوار (سورانی)
dižvarea
انتخاب بد
mərəγa
مامر
Mamer
مرغ، پرنده، در سورانی مریشک
yaθa
وسه
Wasa
مانند
yaṯ
کات
Kat
وقتی
vohu*
باش، خاس
xas
Bash
خوب*
vahya*
باش، خاسیه
xasya
Bash
بهترین *
vīspa
گشت
gisht
همه
varav
گورا
gura
بزرگ، گسترده
sūra
زور
Zur
قوی و قدرتمند
šava
چووه
Chuwa
حرکت کردن
zasta
دس
das
دست
واژه vohu معادل واژه خوب در زبان فارسی نو در هیچکدام از گویشهای کردی وجود ندارد.
ارتباط گویش اردلانی با زبانهای شمال غربی و مرکزی ایران تاتی، تالشی، هورامی، بلوچی
زبانهای فلات مرکزی یا گویشهای مرکز ایران به دسته ای از زبانهای ایرانی شاخهٔ شمال غربی گفته میشود که در گذشته در استان اصفهان و استان مرکزی رایج بودهاست. بیشتر این گویشها در حال انقراض است و در میان نسل جدید جای خود را به فارسی دادهاست.
گویشهای مرکزی ایران: گویشهایی هستند که میتوان به، محلاتی، وانشانی و خوانساری اشاره نمود. گویش قدیم کرمان و یزد که توسط زرتشتیان و یهودیان این دو شهر حفظ شده گویش قدیم اصفهان که در اشعار برخی شاعران مانند اوحدی اصفهانی نشانههایی از آن بدست آمده توسط کلیمیان این شهر و روستایهای مجاور شهر مانند زاینده رود و گز باقی ماندهاست. این زبان مرکزی که گاهی زبان راجی نیز نامیده میشود در گذشته در شهرهای ری و قم و همدان نیز تکلم میشدهاست بیشتر زبانهای مرکزی ایران ریشه آن به زبان مادی باستان برمیگرد. بیشتر زبانهای کردی مانند سورانی و اردلانی تأثیراتی را از زبانهای مرکزی ایران گرفتهاند اما زبان هورامی از زبانهای نزدیک به زبانهای مرکزی ایران و شرق دریای خزر بوده واین نظر مورد تأیید تمام زبان شناسان و شرق شناسان غربی بودهاست.
گویشهای شمال غربی به گویشهای مانندتاتی، تالشی، لکی، هورامی، گیلکی مازندرانی، بلوچی، آذری کهن، دیلمی و تا حدودی گویش کردی سورانی نیز ریشه آن به دریای خزر و شرق آن یعنی پهلوی اشکانی برمیگرد.[۴۲]
جدول مقایسه نام حیوانات (جانوران، پرندگان و حشرات) در گویش اردلانی با زبان هورامی که زبان هورامی بیشتر به زبانهای مرکزی ایران و کناره دریای خزر نزدیک است.
واژه اردلانی
آوا نویسی
واژه هورامی
آوانویسی
فارسی
ورچ، هرچ
Wrch
هشه
hasha
خرس
دال
Dal
هلو
halo
عقاب
سیسرک
Siserk
قولانچه
Gholancha
سوسک
ملوچک، ملیچک
Mlochek
مریچیه
Mrichea
گنجشک
کو
Kao
ژرژی
Zhrzhe
کبک
مشک
Meshk
مله
Mla
موش
گرگ
Gorg
ورگ
Wrg
گرگ
مامر، مراوی
Mamer
کرگی
Krgi
مرغ
مار
Mar
مار
Mar
مار
پز
Paz
میه، می
Mia
گوسفند
مئز، مگز
Magaz
مشی
Mshi
مگس
سموره
Samora
سمور
Samora
سنجاب
مارموله، مارموزک
Marmola
ترتیره
مارمزروک
Trtira
مارمولک
پپو وه سر
Papo wasar
پپو، شانه وه سر
papo
هدهد
گا
Ga
گو، گاو
Go
گاو
کر
Kar
هر
Har
خر
، کوریشک کرویشک
Koreshk
هوریشه
Horesha
خرگوش
کتک، پشی
Ketek,pshi
کته
Kata
گربه
دوماره کول
Domarakol
دمارکول
Damarkol
عقرب
سگ، سه کا
Sag
توته
tuta
سگ
بزن
Bezen
بزه
Beza
بز
اسپ، هیسر
hiser
اسپ
Asp
اسب
برن
Baren
______
_____
قوچ
روویی
Rowe
رواس
Rwas
روباه
کوتر
koter
کاوتری
Kawtre
کبوتر
هنگ، زرده واله
Hang
زنواله
Znwala
زنبورعسل
مروچه
Mrwcha
مروچه
Mrwcha
مورچه
په پوله
Papola
پپوله
Papola
پروانه
به نظر میرسد واژه ملوچک (گنجشک) در گویش اردلانی واژه ای قرضی از هورامی است که وارد گویش اردلانی شدهاست این واژه در زبانهای مرکزی ایران هم دیده میشود.
مقایسه اعداد زبان تاتی از زبانهای شمال غربی با گویش اردلانی
زبان تاتی از زبانهای مرکزی و شمال غربی ایران که به اعتقاد بیشتر زبان شناسان زبانهای ایرانی زبان تاتی جز زبان باستانی ماد میباشد در این بخش به مقایسه اعداد در زبان تاتی و هرزنی آذربایجان و گویش کردی اردلانی میپردازیم.[۴۳]
اعداد گویش اردلانی
آوا نویسی
اعداد زبان تاتی
آوانویسی
فارسی
یک
yek
ای
I
یک
دو
do
ده
De
دو
سه
Se
هره، هری
Here
سه
چوار
Choar
چ، چو
Cho
چهار
پنج
Panj
پینج
Pinj
پنج
شش
shash
شوش
Shosh
شش
هفت
haft
هوفت
Hoft
هفت
هشت
Hasht
هشت
Hasht
هشت
نو
No
نوو
Nov
نه
ده
Da
دوه
dava
ده
یانزه
yanza
دوهوئی
Doho-i
یازده
دوانزه
Doanza
دوهوده
Daho da
دوازده
سیانزه
Seyanza
دوهو هره
Doho hera
سیزده
چوارده
Choarda
چرده، دواچو
Doho cho
چهارده
پانزه
Panza
دواپنج، پوزده
Dava pinj
پانزده
شانزه
Shanza
دهو شوش
Doho shosh
شانزده
هفده
Hfda
دهو هوفت دواهوفت
Dava hoft
هفده
هژده
Hzhda
دوا هشت
dava hasht
هجده
نوزده
Nwzda
دوهونوو، دوانوو
Doho nov
نوزده
بیس
Bis
ویست
Vist
بیست
نووه
Nawa
سویری دوه کیم
Soyri doh kim
نود
سیصو هزار
Sesad - hazar
هره سویر هرو
Hera soyr hzao
سیصد هزار
صد، صه
Sad
سویر، سا
soyr
صد
میلیون
Milun
هزو هزو
Hazo hazo
میلیون
هفتا
Hfta
پنجوره ویست، هفتو
Pinjo- re vist-
هفتاد
از مقایسه اعداد زبان تاتی و گویش کردی اردلانی و همچنین تمام گویش و لهجههای کردی به جز زازا و گوران و هورامی میتوان نتیجه گرفت اعداد کردی به زبان پارسی و دسته جنوب غربی نزدیک است تا دسته زبانهای شمال غربی و مرکزی ایران
ارتباط گویش اردلانی با زبان پهلوی اشکانی و ساسانی
اشتراکات زبانی میان کردی گویش اردلانی و پارسی باستان و پهلوی[۴۴][۴۵]
بررسی ریشه شناختی واژههای گویش اردلانی پیوستگی این گویش را با دیگر زبانها و گویشهای ایرانی، به ویژه گویشهای جنوب غرب (پارسیگ ساسانی) و شمال غرب ایران (پهلوی اشکانی) و زبانهای مرکز ایران (ماد) در دورههای تاریخی باستان، میانه و نو آشکار میسازد و نه تنها سیر تحول واجها و ساختار واژگان گویشها را به روشنی بازمی نماید، بلکه میتواند نشان دهنده ظرفیت واژگانی گویش و دیگر زبانهای مرتبط با آن نیز باشد از این رو شایستهاست که زبانها و گویشهای ایرانی، هریک از نقطه نظر علم زبانشناسی تاریخی و قواعد دانش زبانشناسی مورد بررسی موشکافانه قرار گیرند و بدین ترتیب راهی فراهم خواهد ساخت جهت حفظ و نگهداری این گنجینههای ارزشمند که به واسطه سایه سنگین زبانهای دیگراندک اندک در حال فراموشی هستند.
بسیاری از واکهای موجود در پارسی باستان و پهلوی ساسانی که بعدها تحت تأثیر الفبا و دستور زبان عربی متروک شدند در کردی امروز زندهاند. از جمله تفاوتهایی که میان واژگان هم ریشهٔ کردی اردلانی و فارسی امروزی وجود دارد جابجایی حروف و قلب و تبدیل هاست که در این گونه موارد غالباً صورت مورد استفاده در کردی اردلانی به صورت کهن واژه نزدیک تر است. این تغییرات در زبان فارسی را امروزه تحت عناوین زیر بررسی میکنند.[۴۶][۴۷]
۱- یاء و واو مجهول: در پارسی باستان بیش از یک نوع یائ و واو وجود داشته که امروزه تنها صورت باقی مانده در فارسی را یاء و واو معلوم و دیگر گونهها را مجهول میخوانند. یاء معلوم چون: تیر، جاوید، رهی، بید و واو معلوم چون: تموز، آهو، توت. صورت مجهول واو و یاء در فارسی از میان رفته و در کردی با علامت «ی» و «و» از شکل معلوم آنها متمایز میشوند و در واژگانی چون: شیر، دلیر، زور، شور و… وجود دارند.
«بعد از اسلام که خط پهلوی به عربی بدل شد و در حروف هجای عربی برای تلفظ واو و یاء مجهول حروف خاصی موجود نبود به مرور زمان تفاوت میان آنها از میان برخاست و همه معروف خوانده شدند.» (جهانگیر، ۱۳۸۵: ۲۱)
۲ - ابتدا به سکون: در زبانهای ایرانی باستان گروههای صامت، یعنی اجتماع دو صامت در آغاز کلمه وجود داشتهاست اما بعدها از میان برخاسته است (خانلری، ۳۵۱:۱۳۶۵) این تغییر نیز باز به دلیل نفوذ و تأثیر دستور زبان عربی اتفاق افتاده که در آن ابتدا به ساکن محال است؛ بنابراین کلماتی که دارای چنین ترکیبی بودند به دو صورت تغییر کردند:
الف- افزودن مصوت میان دو صامت آغازی
Barardar-----brad(ar)---------bratar (برادر)
ب- الحاق مصوت به آغاز کلمه
(a)bru------brug-----bru (ابرو)
در گویش کردی اردلانی کلمات با همان سیاق باستانی و با صامت آغازین به کار میروند
Bra, bro,fra, dro
ج- تبدیل صامتها:
۱- صامت j=ج در آغاز کلمات در پارسی مرحلهٔ باستان، و پهلوی ساسانی در فارسی جدید به ز= z تبدیل یافته، همین واژگان در کردی اردلانی بدل به ژ =ž شدهاند و در بعضی واژهها ج باقی ماندهاست.
زن jan = zan
زیستن jiv = zistan =živ
در گویش کردی اردلانی:
(در واژهٔ ژه نیار به معنای نوازنده) ژه ن = jan = žen
ژیو/ ژین = jiv =žin
ajne=زدن و کشتن و بریدن
۲- صامت نفسی ه=h که در آغاز کلمات مرحلهٔ باستانی قرار داشته در فارسی میانه باقی مانده و در جدید ساقط شده
hanjir= انجیر
انجمن hanjamana= hanjaman=
در کردی اردلانی این شکل از کاربرد ه همچنان زنده است و در برگردان به فارسی حذف میشوند
هه و رامان hawraman= اورامان به معنای محل برآمدن خورشید
هه ور hawr = ابر
۳- صامت و=v آغازی هرگاه پس از آن مصوت i قرار داشته در مرحلهٔ میانه همچنان وجود داشته و در مرحلهٔ جدید به g,گ تبدیل شده (خانلری۳۴۶:۱۳۶۵)
گشتاسپ =vištaspa=vištasp
همه= گشت= gišt= višt= vis
در گویش کردی اردلانی همین تبدیل در برخی موارد دیده میشود اما هم شکل نخستین امروز کاربرد دارد و هم شکل تغییر یافته:
Vitn(وتن) یا گوتن به معنای گفتن
هم وتن و هم گوتن در معنای گفتن به کار میرود که در اولی v باستانی به کار رفته و در دومی تبدیل شدهٔ آن به go. این go در کردی به o بسیار خفیف تلفظ میشود که بیشتر شبیه سکون است. به نظر میرسد در فارسی هم چنین بوده باشد و بعدها به دلیل پرهیز از ابتدای به سکون اینo واضح تر شده باشد.
۴-گروه صامت fr= ف ر در میان کلمه به رف= rf قلب شدهاست.
برف = vafr =wafr
در کردی اردلانی وه فر wafr یا بفر bafr عیناً تلفظ دورهٔ ساسانی است.
۵- مصوت میانی o یا auh در فارسی دورهٔ جدید به صامت خ بدل شده (خانلری، ۳۴۵:۱۳۶۵) و در کردی به همان صورت باقی مانده.
تخم = tauhm = tom
در کردی اردلانی:
توم = tom
۶- تحول آغازین ایرانی/hṷ/ به /xw/آغازین ایرانی
مصوت آغازی هو=hu یا u در به خو بدل شده (خانلری، ۳۴۲:۱۳۶۵)
Xwarden خواندن،xwarden خوردن
البته در تعدادی واژه مانند ورد، به معنی خورد این تحول روی نداده البته در متن پارسیگ کتیبه ساسانی کعبه زرتشت نیز به صورت وردیچ (خورد کردن) آمدهاست.
۷-تبدیل و دگرگونی صامت sس به ه h
ask=aho اردلانی=آهو، پهلوی ساسانی آسگ
Masi=mahi اردلانی=ماهی، پهلوی ساسانی ماسیگ
Asen=ahen اردلانی=آهن، پهلوی ساسانی آسن
خواندن خط پهلوی
در نوشتن خط پهلوی به این صورت بوده یک صامت (حرف) رابرای چند صامت (حرف) به کار میبردند و این خط حروف صدادار نداشته و زبان شناسان صدا گذاری متن را بر اساس زبان فارسی حال انجام میدادند در حالی که پهلوی بیشتر به زبانهای غرب ایران لری، لکی، هورامیکردی نزدیک بوده و شکل باستانی واژهها در این زبانها موجود است دومین مشکل زبان پهلوی، هزوارش بودن زبان است یعنی کلماتی را به زبان آرامی مینوشتند ولی در خواندن متن آن را ترجمه میکردند و به پهلوی میخواندند در اینجا نیز زبان شناسان بیشتر واژههای فارسی دهه دوم هجری تا هشتم یا کتب پهلوی بعد از اسلام را برمیگزیدند مثال
واژه آبستن، زایمان، به صورت(pws)آمده زبانشناس pرا با حرف ب در نظر گرفته در حالی که در کردی p در اکثر واژهها با (و) مطابقت دارد و بعد صدا گذاری واژه انجام میشدهاست و واژه تبدیل بهabus میشدهاست.
کردی(Pws),(abus),(awasواژه پهلوی)
واژه آهن گر، در پهلوی به صورت (synkl) آمده پس از صدا گذاری باید واژه asen باشد نه asan و پسوند واژه klنیز kar است در حالی که مکنزی از پیشوند فارسی گر استفاده کردهاست در واقع asenkar درستتر است نه asangar و امروز هم از واژه آسن کار در کرمانجی استفاده میشود مانندکاوهٔ آسن کار (کاوه آهنگر)[۴۸]
زبان کردی و گویش اردلانی از دیدگاه ریختشناسی به زبانهای ایران باستان و به ویژه " زبان پهلوی دوره ساسانیان " میرسد که تأثیراتی را زبانهای مرکزی ایران و زبان پارتی اشکانی نیز بردهاست گویش اردلانی قدمتی به فراخنای تاریخ گسترده و کوههای سر به فلک کشیده سرزمین کردستان دارد. از مجموع آرا و نتایج پژوهشگران و بر اساس ویژگیهای علم زبانشناسی این امر مسلم است که گویش اردلانی در ساخت آوایی و دستور زبان و تلفظ و ساختمان کلمات، ویژگیهای خاص خود را داراست و یک گویش مستقل از سورانی است و خود دارای لهجههای متفاوتی در گستره استان کردستان و استانهای همجوار در ایران و کشور عراق است[۴۹]
مانن manen در اردلانی به معنی ماندن است. این واژه در کتاب ادبیات مانوی متنهای پارسی میانه مری بویس صفحه ۹۴ آمدهاست /
حوش hos دراردلانی یعنی حیات خانه که در اوستا husiti از ریشه hasi به معنی خانمان است که در انگلیسی هم بصورت house خانه کوچک است /
ایسه aeyse قید زمان در اردلانی است که به معنی حالا و اکنون است. در کتاب فرهنگ پهلوی دکتر بهرام فره وشی صفحه ۲۷۱ قید زمان هیس his در پهلوی با همین معنی بکار رفتهاست. همچنین ایسه در اوستا بصورت aizya به معنی اکنون آمدهاست. ایسه کاملاً پهلوی است ولی الان عربی است /
هیشتن heishten در اردلانی یعنی اجازه دادن و گذاشتن و با واژه پهلوی هیشتن hishtan در نوشتههای پهلوی ساسانی آمدهاست مثل:درفرهنگ پهلوی نیبرگ صفحه ۱۰۰ و در فرهنگ پهلوی فره وشی صفحه ۲۹۶ و در ارداویراف نامه فیلیپ ژینیو صفحه ۵۰ آمدهاست.
نیا nea یا نیسی nesi در اردلانی معنی نیست میدهد و به عنوان پیشوند نفی بکار میرود در فرهنگ پهلوی فره وشی صفحه ۳۹۷ و واژهنامه شایست ناشایست دکتر محمود طاووسی صفحه ۲۳۲ و در کتاب ادبیات مانوی مری بویس صفحه ۱۰۶ و در فرهنگ پهلوی نیبرگ صفحه ۵۸ به این صورت آورده شده:ne hilam: یعنی نمیگذارم.
ناتاو nataw در اردلانی یعنی چیز بدقلق و عجیب و بدرد نخور است و در پهلوی بصورت اناتاو anatav به معنی ناتوان و بیاستعداد در فرهنگ پهلوی دکتر فره وشی صفحه ۳۵۷ و در واژهنامه پازند موبد رستم شهرزادی صفحه ۳۰۹ آمدهاست.
کاکیله kakila در اردلانی یعنی دندان آسیاب و در واژهنامه پازند صفحه ۲۷۱ ککا به معنی دندان آمده /
گن gan در اردلانی یعنی بد و این واژه با همین شکل و معنا در فرهنگ پهلوی مکنزی صفحه ۳۵ آمده /
گله gela در اردلانی یعنی شکوه و گلایه که در فرهنگ پهلوی دکتر فره وشی صفحه ۲۳۲ آمدهاست.
کوت kot در اردلانیی یعنی قسمتی از چیزی، مقداری که در فرهنگ پهلوی فره وشی صفحه ۲۹۰ با همین تلفظ و معنی کاربرد دارد؛ و در واژهنامه پازند صفحه ۲۷۳ نیز آمدهاست
کرنه kerane یعنی خراشیدن و این واژه اردلانی با واژه پهلوی کرنیتن karenitan با همین معنی آمده. در فرهنگ فره وشی صفحه ۵۴ ذکر شدهاست
بوآ boua دراردلانیی یعنی باشد که در واژهنامه مینوی خرد صفحه ۱۲۶ آمدهاست.
جم و جول jam jul در اردلانی یعنی حرکت و جنبش که در فهرست واژگان مانوی اثر مری بویس صفحه ۸۵ آمده
مانگ mang به معنی ماه است که در واژهنامه پازند صفحه ۲۹۷ آمدهاست.
دنگ dang در اردلانی یعنی صدا و صوت که در پهلوی بصورت rang و در انگلیسی بصورت ding آمده /
درو derou واژه ای پهلوی و اردلانی به معنی دروغ است که در واژهنامه مینوی خرد صفحه ۱۹۱ و واژهنامه شایست ناشایست دکتر طاووسی صفحه ۳۲۳ و فهرست واژگان مانوی مری بویس صفحه ۵۹ آمدهاست /
دروزن derouzen در اردلانی یعنی دروغگو که با همین شکل و معنی در واژهنامه شایست ناشایست دکترطاووسی صفحه ۳۲۳ و ارداویرافنامه فیایپ ژینیو صفحه ۱۷ و واژهنامه پازند، شهرزادی صفحه ۱۷۳ آمدهاست. در کتاب مری بویس (ادبیات مانوی) به شکل drozan به معنی دروغگو در صفحه ۶۰ آمده.
برق bargh در اردلانی یعنی درخشش که در اوستایی بصورت برج آمده
کلک keleka انگشت کوچک دست یا پا که در فرهنگ پهلوی فره وشی صفحه ۲ بصورت kleic آمدهاست /
کامی kami در اردلانی یعنی کدامیک و در فرهنگ اوستا صفحه ۳۷۱ بصورت کهمی kahmi و کهمیایی kahmiyai به معنی چه کس و کی است /
کنی kane در اردلانی یعنی کندن و در پهلوی و اوستایی kan و در سانسکریت khan آمده (پارسی باستان، رولاند ج کنت، ترجمه:سعیدعریان
کیسل kesal در اردلانی یعنی لاک پشت و در اوستا بصورت کسیپ kasyapa آمدهاست و در سانسکریت به شکل کشیپ آورده شدهاست.
جدول شماره ۱ واژگان پارسیگ ساسانی
واژه پارسیگ
در اردلانی
آوانویسی
فارسی
abarmand
اور مند (کرمانجی)
avermand
متصدی، سرپرست
abar
آبرا
abra
بالاتر، بزرگ
abaxshwnd
اوخشن، ابخشن
abaxshen
avaxshen
بخشیدن سورانی (ببورن)
abaxtar
باکور (کرمانجی)
bakur
شمال، در فارسی نو (مغرب)
abaz
باز
baz
دوباره
abe-sud
بی سو
besu
بی سود
abus
آوس
awas
زایمان، حاملگی
agar
گر بون
gar bun
بیمصرف شدن، ناتوانی، از کار افتادن
asan
آسن
asen
آهن
asanen
آسنین
asenin
آهنین
dalman
aluh
دال، هلو (سورانی)
dal,halo
عقاب، اشکانی آلو، ساسانی دال
a-mar
شماره
Shemara
شماره، سورانی ژماره
a-marg
بی مرگ
be-marg
بی مرگ
angust
انوس
انگوس
angus
انگشت
ap prag
بریاگ
bryag
سرقت، دزدی
arzug
آرزو
arzu
آرزو
جدول شماره ۲ زبان پارسیگ ساسانی (مکنزی)
واژه پارسیگ
در اردلانی
آوانویسی
فارسی
azray
azraw
ازری، ازریت
azery
زینت کردن
azardan
آزاردان
azardan
آزردن
ayaridan
یاریدان
yaridan
یاری، همیاری
baj
باج
baj
باج، مالیات
balay
بالای
balay
قامت، بلندی
barig
باریک
barik
باریک
baza
بازو
bazu
بازو
bal
بال
bal
بال
beron
برونه در
berona dar
بیرون
beganag
بیگانه
bigana
بیگانه
besazen
سازه (خوب، سالم بودن)
saza
شفا دادن، درمان کردن
bazm
بزم
bazm
بزم، سور، شادی
bishtan
بیشن
bishin
آزردن، زجر دادن
borz
برز
barz
بلند
borz-wang
بانگ برز
bang-,barz
صدای بلند
boxisn
بوخشن
بزئه ای
بزین
boxshen
bazen
پوزش سورانی (ببوره)
جدول شماره۳
واژه پارسیگ
در اردلانی
آوانویسی
فارسی
bram
گرمه
grma
نالیدن، گریه کردن، ناله، در زبان تاتی برمه
boyidan
boy
بوی این بوادین
boyaen
بوی دادن،
brehish
بش
bash
قسمت، سرنوشت
brin
برین
brin
بریدن، قطع کردن
brug
برو
bru
ابرو
baw
bud
بو
Bu
شد
bunag
بنکه
benka
خیمه گاه، مسکن، اقامتگاه
bunisht
بنیش بون
bnish
از اساس، بنیاد، سورانی (بون)
burag
bur
بریاگ
bryag
برنده، بریدن سورانی (بی بره)
burg
برز
barz
برج، بلندی
charg
چاره
chara
چاره
Chashmag
چم
Cham
رودخانه، سرچشمه سورانی چوم
chasht
چاشت
Chasht
چاشت
damd
زاوا
Zawa
داماد
danag
Zanag*
زانگ
zanag
دانستن،
dast-graw
dast-gir
دسگیر
dasgir
دستگیر سورانی (دیل)
این واژه در بسیاری از متنهای کهن پهلوی ساسانی zang ثبت شدهاست و این که واژه دانا منشأ پارسی داشته باشد مورد تردید است در زبان عیلامی باستان به صورت هایturna و dona در متون زبان عیلامی ثبت شدهاست.
جدول شمار۴
واژه پارسیگ
در اردلانی
آوانویسی
فارسی
darzig
درزی (سوزن)
darzi
خیاط،
dayig
دایک
dayik
مادر، دالگ (کرمانشاهی)
dahigan
زویه کان
Zawikan
سرزمینها، کشورها، جمع اسم با gan
dew
دیو
دیو
اهریمن
dig
دیوکا
duika
دیروز
dil
دیل
dil
دل
diz
دج، دژ، دز
diz
قلعه
Wen
وینی
Weni
دیدن
dosen
دوزوان
دوزن
dozuvan
فریبنده، فریبکار
drang
درنگ
drang
درنگ، دیر
dro
درو
dro
دروغ
drozan
دروزن
drozen
دروغگو
dru
drudan
درو
dru
درو کردن
drusht
درشت
drusht
درشت
drust
دروس
drus
درست
gand
گنی
gani
گندیده، بدبو
جدول شماره۵
واژه پارسیگ
در اردلانی
آوانویسی
فارسی
doxt
کنیشک
kanishk
دختر، کرمانجی دوت، سوانی کیژ
ebarag*
ایواره
ewara
عصر
duz
duzidag
دز
دزیگه
dez
دزد
ed
امه
ama
این، کرمانشاهی (ای، آیه)
ew- tag
تک
Tak
تنها، یکتا
framan*
فرمان
frman
فرمان (فارسیfarman)
fray
فری، فرا
fray
زیاد، فراوان،faravan بسیار، در سورانی (زور)
farzang
فرزان
frazan
فرزانه، دانا
gam
قم (قدم)
گیم
qam
، گام، قدم، کرمانجی(gav)
gandum*
گنم
ganem
گندم
gar
کیف
kif
کوه، کرمانجی و بلوچی گری
gardan
گردن
garden
گردن
gardan
گران
garan
گشتن، گردیدن
garmag
گرما
garma
گرما
γarranag
خورانی
خورانگ
Xwrani
غریدن، نعره زدن
gawdar
گورکه
gweraka
گوساله
* واژه ewarag معادل واژه عصر صحیح تر است.
*واژه فرمان آوانویسی آن / plmn/ بوده، frman صحیح تر به نظر میرسد با توجه به متون کهن پارسی هخامنشی به صورت frmanآمده، در فارسی نو و گویش کردی کرمانجی تبدیل به farmanآمدهاست.
*ریشهٔ باستانی معادل کلیه vrd-ka در این واژه شاهد تحول rd به l هستیم که در گویش اردلانی باقی ماندهاست. در این واژه تحول آواییvبه g دوره میانه زبان پارسیگ ساسانی روی نداده که بیشتر در زبانهای تالشی تاتی زازاکی زبان کهن آذری و هورامی و تا حدودی در زبان لکی هم دیده میشود و در زبان تاتی که ریشه زبان مادی است به صورت ورک vrk آمدهاست در نتیجه این واژه ای استقراضی از زبان هورامی به گویش اردلانی میباشد
مقایسه متون پهلوی ساسانی با گویش اردلانی برگرفته از کتاب شاپورگان
از بررسی متون پهلوی ساسانی به نظر میرسد از لحاظ لغوی به گویشهای لری، کلهری و به گویش اردلانی نزدیک است. واژههای فراوانی از زبان اورامی در پهلوی ساسانی یافت میشود با توجه به نزدیکی زبان هورامی با زبان اوستا یا شاید زبان مادی و نزدیکی زبان اورامی با زبان پارتی اشکانی تأثیر زیادی بر گویش اردلانی گذاشته و لغاتی از این زبان وارد گویش اردلانی شدهاست. در پهلوی ساسانی لغات زیادی از زبان پارتی اشکانی راه یافتهاست و در کل پارسیگ ساسانی با پارسی باستان تفاوتهای زیادی دارد و پهلوی ساسانی تحت تأثیر فراوان زبان اوستا و پارتی اشکانی قرار گرفتهاست.[۵۰]
'Wann war es, daß wir diesen Dienst an dir verrichteten
kay būd چه وقتی بود، اردلانی کی بو،ke bu
ka amah ēd که ما، اردلانی که ایما ،ka ema
spās سپاس، اردلانی سپاس
pad tō kird به تو کرد، اردلانی به تو کرد،ba to kird متن پارسیگ ساسانی (توفان چین)[۵۲]
ud awēšān dōwnān, nar ud māyag
awezmāhīd hēnd. (Acta 9, y-40
آن دو نر و ماده شهوت ران هستند
نمونهٔ دیگری از متنهای پارسی میانه را از جلد نخست کتاب «سبکشناسی» نوشتهٔ استاد ملکالشعرا محمدتقی بهار، شعری به نام «در ستایش درخت نور» از یافتههای تورفان (Turfan) متعلق به پیروان مانی که گویا بخشی از کتاب «شاهپورگان» مانی باشد؛ یعنی زمان آن به آغاز دوران ساسانیان (۲۴۰ م) میرسد:
جدول مقایسه اعداد گویش اردلانی با زبان پارسیگ ساسانی
اعداد گویش اردلانی
آوا نویسی
اعداد زبان پارسیگ ساسانی
آوانویسی
فارسی نو
یک
yek
یک
ēk, ēw, ē
یک
دو
do
دو
dō
دو
سی
Se
سی
sē
سه
چوار
Choar
چهار
čahār
چهار
پنج
Panj
پنج
panǰ
پنج
شش
shash
شش
šaš
شش
هفت
haft
هفت
haft
هفت
هشت
Hasht
هشت
hašt
هشت
نو
No
نو
nō
نه
ده
Da
ده
dah
ده
یانزه
yanza
یازده
yāzdah
یازده
دوانزه
Doanza
دوازده
dwāzdah
دوازده
سیانزه
Seyanza
سیزده
sēzdah
سیزده
چوارده
Choarda
چهارده
čahārdah
چهارده
پانزه
Panza
پانزده
pānzdah
پانزده
شانزه
Shanza
شازده
šāzdah
شانزده
هفده
Hfda
هفتده
haftdah
هفده
هژده
Hzhda
هشتده، هژده
hašdah
هجده
نوزده
Nwzda
نوزده
nōzdah
نوزده
بیس
Bis
ویست
Vist
بیست
نووه
Nawa
نود
nawad
نود
سی
Se
سی
sīh
سی
صد، صه
Sad
صد
sē esad
صد
هزار
hazar
هزار
hazār
هزار
هفتا
Hfta
هفتاد
haftād
هفتاد
مقایسه متون پهلوی اشکانی (پارتی) با گویش اردلانی[۵۳]
زبان پارتی، پهلوانی از زبانهای میانه شمال غربی ایران که با زبانهای سغدی، خوارزمی، سکایی ختنی، سکایی تمشقی و بلخی (شاخه شرقی) هم خانواده است. پهلوی اشکانی نزدیکی زیادی با زبانهای شمال غربی کناره دریای خزر مانند تالشی و گیلکی و مازندرانی و سمنانی و هورامی و زازایی در ترکیه و از بعضی جهات به گویش سورانی و کرمانجی و بلوچی و لکینزدیک است مهمترین تأثیر زبان اشکانی بر گویش اردلانی صامت ž میباشد. در زبان لکی بجای برله اردلانی ورژه گفته میشود و همچنین بجای ضمیر له لی به معنی از او ضمیرهای ارن که ل به ر تبدیل شده و همچنین در بعضی مواقع از ضمیر اژن استفاده میشود همچنین پسوند کلمات بجای ش که در حوزه زبانهای جنوب غربی است از پسوند ژ استفاده میشود مانند ووژ بجای خودش
بررسی متون پهلوی اشکانی
rahy rōšn ahēnd bar ō šahrδārīft šādžan niwāg čē až hawīn zaxsēd(Boyce, 1975: 117).
(گردونهٔ روشنی هستند، دروازه به شهریاریِ شاد، آهنگی که از اینان سر داده شود)
ahēnd هستند، هن han
šahrδārīft، شهریار، در سورانی و کرمانجی شارزا šarezā, که ریشه واژه به زبان اشکانی برمی گردد، در حالی که در گویش اردلانی، شالیار، از ریشه شهریار shahryar به پهلوی ساسانی بر میگردد
در پهلوی ساسانی و گویش اردلانی تبدیل(d به i)در صورتی که پس از d مصوت قرار گرفته باشد صامت d(د) بهٔ تبدیل میشود، ولی در پهلوی اشکانی به جای صامت d از صامت (z (δ استفاده میشود از جمله در گویش سورانی اربیلی بسیاری از واژه اصیل پارتی اشکانی باقی ماندهاست.
شاد،shad، گویش سورانی اربیل، شازه shaza
دل del, گویش سورانی اربیل، زیل، zel
až حرف اضافه (از)، در زبان شکاکی و کرمانجی از این واژه مانند زبان پهلوی اشکانی استفاده میشود. ژی، že,až،iž
در متنی به زبان پارتی اشکانی(M 5569) دربارهٔ پیامبر مانی اشاره شدهاست.
čawāγōnšahrδār kē zēn ud padmōžan frāmōžēd ud an iž šāhwār padmōžan padmōžād awāγōn frēštag rōšn frāmōxt (Boyce, 1975: 47).
(چونان شهریاری که سالح و جامه از تن به درآورد و دیگر نیز جامهٔ شاهوار درپوشد همانگونه فرشتهٔ روشنی/
čawāγōn چنان، کرمانجی چاوا
šahrδārشاره زا در سورانی و کرمانجی
iž ژی در کرمانجی
aδyān waxd až dūr pad zānūg awištād .(Acta 9, e-6)
آنگاه خود از دور به زانو ایستاد
zānūgمکریانی اژنو، اردلانی دانوی danui (خم کردن)
awištād سورانی دوستا، وستا، ایستادن
نکته، طبق قانون بارتولومه/z/* ایرانی آغازینپیش از/t/*، در زبانهای ایرانی شمال غربی باید به صورت/št/ درآید (قریب۱۳۸۴: ۱۱)، اما در همه گویشهای کردی معمولاً خوشه */št/ تبدیل به/st/ و یا/s/ میشود؛ که از این جهت گویش اردلانی به دسته زبانهای جنوب غربی یعنی پارسی نزدیک استمانند:ang'ʊsa*anguštā->*ang'ʊsta> انگشت
جدول مقایسه اعداد پهلوی اشکانی با گویش اردلانی
اعداد گویش اردلانی
آوا نویسی
اعداد زبان پهلوی اشکانی
فارسی
یک
yek
ew
یک
دو
do
do
دو
سه
Se
Hre
سه
چوار
Choar
Chfar,chuhr
چهار
پنج
Panj
Panj
پنج
شش
shash
Shuh,shash
شش
هفت
haft
Haft
هفت
هشت
Hasht
Hasht
هشت
نو
No
Nah
نه
ده
Da
Das
ده
یانزه
yanza
ewandas
یازده
دوانزه
Doanza
dwadas
دوازده
سیانزه
Seyanza
hredas
سیزده
چوارده
Choarda
chfardas
چهارده
پانزه
Panza
Panjdas
پانزده
شانزه
Shanza
Shashdas
شانزده
هفده
Hfda
haftdas
هفده
هژده
Hzhda
hashtdas
هجده
نوزده
Nwzda
nohdas
نوزده
بیس
Bis
Wist
بیست
بیس و پنج
bes v panj
Panjwist
بیست و پنج
سی
Se
hrist
سی
ده هزار
dahazar
bewar
ده هزار
پانصد
Pansad
Panjsad
پانصد
سیصه و یانزه
Seesawyanza
hresad ud ewandas
سیصد و یازده
مقایسه اعداد گویش اردلانی با زبان زازایی(zazaki)
اعداد گویش اردلانی
آوا نویسی
اعداد زبان زازاکی
فارسی
یک
yek
Žu,yew
یک
دو
do
di
دو
سه
Se
Hire
سه
چوار
Choar
Char
چهار
پنج
Panj
Panj
پنج
شش
shash
sas
شش
هفت
haft
Hewt
هفت
هشت
Hasht
Hesht
هشت
نو
No
New
نه
ده
Da
Des
ده
یانزه
yanza
des u yew
یازده
دوانزه
Doanza
des u di
دوازده
سیانزه
Seyanza
des u hire
سیزده
چوارده
Choarda
des u char
چهارده
پانزه
Panza
des u panj
پانزده
شانزه
Shanza
des u ses
شانزده
هفده
Hfda
des u hewt
هفده
هژده
Hzhda
des u hesht
هجده
نوزده
Nwzda
des u new
نوزده
بیس
Bis
vist
بیست
بیس و پنج
bes v panj
vist u panj
بیست و پنج
سی
Se
hiris
سی
چل
chel
chewres
چهل
پانصد
Pansad
Panj sey
پانصد
دوصد
do sad
di sey
دویست
مقایسه پهلوی اشکانی از لحاظ دستوری و اتیمولوژی
(ریشهشناسی) و تحول آوایی با گویش اردلانی و سایر گویشهای کردی
۱- ازجمله تغییرات در زبان اشکانی تبدیل dz زبانهای باستانی بهz است.
دل/زیل در گویش سورانی اربیلی، در گویش اردلانی دیلdil, کرمانجی dil
شادی / شازه در گویش سورانی اربیلی در گویش اردلانی و کرمانجی شاهی یا شایی
درد/ زیره از ریشه زرد(zard) به معنی درد کشیدن، تیره/tira از ریشه واژه درد
dida /diz در پارسی باستانdida به معنی قلعه و در گویش سورانی اربیلی به دز diz تبدیل شده مانند قلا دزه، روان دز
دریا /زره، در گویشهای سورانی، حتی واژه زریوار، نیز واژه ای متعلق به دسته زبان پارتی اشکانی است که در گویش اردلانی دریا میباشد،
خدمت، در سورانی خزمت xezmat در اردلانی خمتxemat
۲- تحول خوشه آوایی (ia) به(ay)در پهلوی ساسانی
خوشه آوایی (ia)در بعضی از واژههای ایرانی آغازین، در زبانهای ایرانی مانند پهلوی ساسانی تبدیل به-āy- و در زبانهای ایرانی شمال غربی مانند پهلوی اشکانی تبدیل به-āw- میشود (ابوالقاسمی۱۳۸۷ :۱۶۸)، سورانی و هورامی نیز تحولی همچون زبان اشکانی را متحمل شدهاند، مانند :sāṷaia->sāw-* ساییدن که در پهلوی اشکانی تورفانی نیزبه صورتsāw-(باغ بیدی۱۳۸۸ :۲۰۱)، اما در پارسیگ ساسانی به صورتsāy- (مکنزی۷۸:۱۹۸۶) درآمده است.
مثال ساییدن/ اردلانی:say بی سایه سورانی saw، بی ساوه
کرد/ اردلانی کردیه سورانی کردوه
خورد/ اردلانی خواردیه سورانی خواردوه
مانده/ اردلانی، مایه سورانی ماوه
۳- تحول صامت (ج j)و (چ ch)و (گg)تغییر آن به (ژ ž)
ازجمله تأثیرات زبان پهلوی اشکانی بر همه زبانهای ایرانی صامت ژ است مخصوصاً شمال غرب ایران البته این تأثیر در گویش سورانی محور مهاباد تا اربیل عراق بیشتر است.
روچ (روز) در فارسی باستان و اوستا (روچ) در کردی روژ کرمانجی روج، بلوچی روچ
جیر، به معنی زیر در کردی به ژیر
گیان giyan به معنی جان و زندگی در سورانی ژیان، کرمانجی جان، اردلانی گیان
جوان در سورانی ژوان به معنای زیبا
واژه جوان در گویش سورانی مانند پهلوی اشکانی واژه yavan میباشد و در پهلوی ساسانی از واژه juwan استفاده میشد، تغییر و دگرگونیy بهl تبدیل به لاوان، lavan در گویش سورانی مکریانی دیده میشود.
دختر، در اردلانی کنیشک در هورامی کناچی، و در مازنی و گیلکی کیجا، در لکی کنیوژ و در گویش سورانی مکریانی کیژ،kiža که واژه ای اشکانی میباشد به صورت kanižag آمدهاست.
ud pad hamag tanbar ho kanižag drust bud.
همه تن آن دخترک تندرست (خوب) شد.
۴- خوشه آواییxwدر پهلوی ساسانی و خوشه wxدر پهلوی اشکانی
این خوشه درابتدای واژهها و افعال قرار میگیرد در پارسی باستان (hu) و در پارسیگ ساسانی از خوشه آوایی Xwاست که در اکثر گویشهای کردی به این صورت میباشد ولی در گویش بلوچی، هورامی، زازاکی از خوشه wx است و مربوط به زبان پارتی اشکانی میباشد.
Wxاز خوشه باستانی hu، در هورامی وردن ،vardan حذف صامت x قبل از صدای wوv
طریقه جمع عدد با اسم در جمله، در گویش سُورانی (اربیلی و مُکریانی) به پهلوی اشکانی بر میگردد چون با آمدن عدد در جمله اسم هم جمع میشود.
من دو لباس خریدم.
سُورانی (اربیلی و مُکریانی): من دو جلان ی کریم.
Min du jelan i kerim
گویش اردلانی: من دو کراسم سند.
Men du kerasem san
واژههای پهلوی اشکانی
پهلویاشکانی
فارسی
پهلوی اشکانی
فارسی
Wxar
خوردن،
abarig
دیگری
wxard
خوردن
ew
یک، یکی
zrah
دریا، سورانی زره
Wxabe
خویش
paš
پس
Chfar
چهار
brad
برادر
hre
سه، در زازاکی و در هورامی
asun
ahan
آهن
Puhr*
پسر، سورانی پور
از
بخواهد،
Wxazed
Zanem
میدانم
Puhran
پسران
Wažed
بگویید
Saxt
گذشته، از بین رفته، سورانی، سقت
freštag
فرشته
hamew
همیشه
hamag*
همه، سورانی هموhamu
rož
روز، هورامی رو، بلوچی روچ
Waxt
گفت، در کرمانجی اخافتن
Peš
پیش، اردلانی بر bar
Zadeg
زادگان،زاروک (فرزند)
awared
بیاید، سورانی وره
بازار
aware
بیا، سورانی وره
yavan
جوان، سورانی لاوان
Kadag
خانه، سورانی قات
šahrδār
شهریار، سورانیشارزا
dižwar
سخت
kaδ
وقتی
wxazag
خواستار
aδuren
آتش، سورانی آور
Wxarind
خورنده
Zawar
نیرو
darden
دردمند
az
من
šiftn
شیری
tu
تو
ispurrig
پر، کامل
ho
او
Wxardig
غذا، هورامی وردنvrdan، بلوچی vardag*
ašma
شما هورامی، زازکی اشما
gyanBar
جانور، پهلوی ساسانی gyanvar
bizishk
پزشک
Parwan
در مقابل
božah*
نجات بده، سورانی بژی، بوژان نوه
Kisht
کاشتن
čawāγōn
چنان
Wišad
گشاد، gaša سورانی
Wažard
گزاردن
wiγrad
بیدار، اوغری، وریا گویش سورانی*(γغ)
Išnud
شنید
Xird
خرید، سورانی، کریی
droγ*
دروغ (γغ)
awistad
ایستاد، سورانی اوستا
Ke
کسی که
Košad
کوشیدن
che
چیزی که
tirsad
ترسیدن
chiš
چیزی
boxš
بخشیدن
ane
دیگر
sarδ
سال
chwand
چند
žan
زن
bid
دیگری
rahy
راه
*صامت(γغ) در پهلوی اشکانی که به جای صامت (گg) به کار میرود
* در لهجه اردلانی واژه ای به نام hamag همه، همو وجود ندارد
*در گویش اردلانی واژه بژی وجود ندارد این واژه اشکانی است.
*پور. (اِ) در اوستا و پارسی باستان پوثره و در سانسکریت پوتره و در پهلوی پوس و پسر و پوهر و پور و در کردی کورkur، در زازاکی پسpes
خوردن در بعضی لهجههای کرمانجی به صورت وخاردنwxarden است.
بررسی لغوی و دستوری گویش اردلانی با سایر گویشهای کردی
واژههای مربوط به وابستگی خویشاوندی که در گویش اردلانی رواج دارند:
فارسی
اردلانی
آوانوشت
آوانوشت
زن
ژن
Zhn
Žen
مرد
پیاگ
Piag
Piyāg
پدر
باوک
Bawk
Bāwk
مادر
دایک، دایه، آمه
Daik,Daya,Ama
Dāyk
برادر
برا
Bra
Berā
خواهر
خوِشک
khueshk
Xwišek
پدربزرگ
باوه
Bawa
Bāwa
فرزند دختر (نوه)
کَنیشکهزاگ
Kanishkazag
Kanishk zag
مادربزرگ
دایه گَوره، آمه
Daya gawra, Ama
Daya gura
برادر زن
ژن برا
Zhn bra
Žen bra
عمو
مَمُو، ماموُ
Mamo
Mamo
عمه، خاله
میمک
Mimk
Mimek
دایی
خاڵۆ
khalo
Xāllo
برادر شوهر
هِوَر
Hewar
hewar
داماد
زاوا
Zawa
Zāwā
عروس
وَوی
Wawi
Wawi
زن عمو
ماموُژن
Mamo zhn
Mamo žen
زن دایی
خاڵوُژن
khalo zhn
Xāllo žen
شوهر خاله و عمه
شومیمک
Shu mimk
Šu mimek
ناپدری
باوهپیاره
Bawa piara
Bawa- piara
زن برادر
براژن
Bra zhn
Berā žen
خواهر شوهر
دوش
Dush
duš
هم عروس
هاو وَوی، هِوَر ژن
Haw wawr, Hewar zhn
Hewar
باجناغ
هاوزاوا
Haw zawa
Hāw zāvā
پسر، دختر عمو
آمُزاگ
Amo zag
āmozāg
نامادری
باوهژن
Bawa zhn
bawa- žen
پسر دایی
خاڵوُزاگ
Khalo zag
Xāllozāg
نوه
نوا
Nawa
Nawa
پسر و دخترخاله
میمکَزاگ
Mimkazag
Mimkazāg
فرزند پسر (نوه)
کوڕه زاگ
kura zag
Kura zag
پسر و دختر عمه
میمکَزاگ
Mimka zag
Mimkazāg
مادر زن، مادر شوهر
خَسو
Khasu
Xasu
پدر زن، پدر شوهر
خَزوره
Kazura
Xazura
برادر زاده
برازاگ
Bra zag
Berāzāg
خواهر زاده
خویشکَزاگ
Khushka zag
Xwishikzāg
بررسی گویش اردلانی ازلحاظ اتیمولوژی (ریشهشناسی) و تحول آوایی
ویژگیهای منحصربه فرد گویش گویش اردلانی
۱-حفظ پیشوند فعل / a/پارسی هخامنشی از «*اَتَـ» زبان ایران باستانی را به عنوان نشان استمرار
۲-حفظ (گ g)پسوند دوره میانه زبانهای ایرانی
۳- حفظ خوشه آوایی(ay) در پایان افعال زبان پارسیگ ساسانی
۴-حفظ (ت) دوره پارسی هخامنشی
۵- تحول آوایی و دگرگونی صامت (د) به (ی) در پارسی هخامنشی و ساسانی
* /z/* ایرانی آغازین که باقی مانده/ģ/* هندواروپایی است؛ در پارسی باستان تبدیل به/d/ شده و در زبانهای ایرانی جنوب غربی، مانند فارسی، و همچنین گویشهای کردی اردلانی و کرمانجی در موقعیت میان واکه ای تبدیل به/y/ و یا/h/ میشود؛ اما در اوستایی و زبانهای ایرانی شمال غربی، از جمله گویشهای گورانی، سورانی و زازا به همانصورت/z/ باقی ماندهاست (پاول۱۷۰:۱۹۹۸)
۶- تحول نشان جمع gan زبان ساسانی به کانkan
۷- تحول آوایی rd به l
۸- تحول آوایی v به g در دوره میانه زبان پارسیگ ساسانی
اگر مصوت پس از و (v)آغازی یا ə یا u یا a باشد در تحول تاریخی به گ (g) تبدیل گردد و مصوت بعد ازv به o بدل میشود؛ مانندgo=vi ,go =vu ,go =və.
اتیمولوژی (ریشهشناسی) و تحول آوایی گویش اردلانی
۱-هیشتنhishten، اهیلی، ایلیaely، بلاbelaبه معنی اجازه دادن
ریشهٔ باستانی *hardz- در زبانهای ایرانی به معنی «رها کردن» و «به پیش فرستادن» است. این ریشه در زبان اوستایی به صورت harz- ضبط شدهاست و در زبان فارسی باستان به صورت hard- (دقّت شود به تمایز z در زبانهای شمال غربی و d در بانهای جنوب غربی ایرانی). ریشهٔ مزبور به مرور زمان دستخوش تغییرات معناشناختی گردیده و معانی مزبور را در زبانهای مختلف ایرانی نوین به خود میگیرد: «عفو کردن»، «روانه کردن»، «اجازه دادن» و «پرتاب کردن».
در این میان معنای «اجازه دادن» یا «گذاردن» نمود بیشتری دارد. در پارسی هخامنشی هیشتن به معنای دستور دادن و اجازه دادن و در پارسیگ ساسانی به عنوان زادهٔ مستقیم زبان پارسی باستان، این ریشه با تحول rd به l، که به زعم زبان شناسان مخصوص زبانهای ایرانی جنوب غربی است، از hard- به صورت hil- درآمده و در فارسی کلاسیک (متون ادبی قرون اولیهٔ پس از اسلام) به صورت «هلـ» از ریشهٔ «هلیدن» یا «هشتن» حفظ میگردد در گویش اردلانی نیز اهیلی و ایلی به معنای اجازه دادن میباشد.
در کردی گویش اردلانی «بِلا» و مازنی «بهِل» (به معنی «اجازه بده»، «بگذرا») و بلوچی «ایلَگ» به معنی «گذاشتن» است.
همچنین هیشن(hishten) در کرمانجی و گویش اردلانی به معنی اجازه دادن است. در این میان ولی زبانهایی شمال غربی نزدیک به زبانهای مادی- اشکانی که کمتر با پارسی سر و کار داشتهاند یا به نحوی ایزوله بودهاند صورت اصیل باستانی این فعل را حفظ کردهاند: زازایی «اَرزهَ»، به معنی «پرتاب کن»، هورامی «بازهَ»، به معنی «اجازه بده» و تالشی «هَرزـ» در مقام ریشهٔ مضارع، سورانی «واز» به معنی اجازه دادن همچنین در زبان فارسی نو نیز ریشه واژه (بزار، وزار، گذار) به معنی گذاشتن، قرار دادن و اجازه دادن، که ریشه آنها به دسته زبانهای شمال غربی ایران یعنی (پارتی اشکانی _ مادی) برمی گردد.
۲- awas: آبستن
فارسی میانهābus» آبستن «(مکنزی۱۳۷۳ :۳۲) > فارسی باستان*ā-puça-، از ایرانیباستان*ā-puθra-» پسردار، با پسر «بسنجید با: اوستاییpuθra-» پسر «فارسی باستانpuça-، سنسکریت.putrá- در گویش اردلانیāw فارسی میانه و āw تحول یافته ازāb بهawتبدیل شدهاست، مانند فارسی میانه *ābūd < گویش اردلانیawī» شد «awas در گویش اردلانی بازمانده صورت پارسی باستان است که صورت جنوب غربی واژه محسوب می شود و در لری لرستانی به صورتowes و در لری بختیاری(awosایزدپناه1381 :40)و در خوانساری به صورتōwis (آ یلرس1976 :198)با همین معنی باقی مانده است. اما معادل شمال غربی واژه را که از صورت*ā-puθra- تحول یافته است، در برخی از گویشهای شمال غربی می بینیم : نایینیāur»آبستن «(ستوده1365 :1) ، هورامیāwir »آبستن «( هر دو> *ābuhr > *ā-puθra-).ساخت دیگری از این واژه را در پارتی به صورتbrbwhr [barabuhr] »آبستن« ( هنینگ1937) میبینیم، که بازمانده ایرانی باستان*bara-puθra- »برنده پسر، پسردار« است و در ختنیbaravirna- و در سغدیβrpšh (قریب1374 :2767)شده است. بازمانده این واژه در زبان آذری هرزنی به صورتbaravör »آبستن «(کارنگ1333 :38) باقی مانده است.
۳_ gyan :جان
فارسی میانه gyān» جان «(مکنزی۱۳۷۳ :۸۲) > ایرانی باستان*ṷi̭ānā-» جان «اسم از پیشوند u̯ i- و ریشهan-» دم زدن، نفس کشیدن، «بسنجید با: ریشه سنسکریتan-» نفس کشیدن «اوستاییviyānā-» جان «، ånti-» دم، دم زدن «)(بارتلمه۱۹۰۴: ۳۵۸، ۱۴۷۸). صورت پارتی واژه نیزgiyān» جان «است (بویس۱۹۷۷ :۴۳)که برابر آن در برخی از گویشهای شمال غربی باقی ماندهاست: هورامی giān (مکنزی۱۹۶۶ :۹۶)، در گویشاردلانی و سورانیgyān، خوانساریgiyun(اشرفی خوانساری۱۳۸۳ :۳۰۸)، (آیلرس۱۹۸۸ :۳۱۶)، آذری هرزنیgun همه به معنای» جان «(کارنگ۱۳۳۳ :۴۹)
۴_ dâyek :مادر
> ایرانی باستان*dāi̭a-، اسم از ریشه(*dai)-» شیر دادن «سنسکریتdhā/dhay-» شیرمکیدن «در اوستایی از این ریشه صفتdaēnu-» ماده «داریم که در واژه مرکبuštra.daēnu-» شتر ماده «به کار رفتهاست. برابر این صورت را در ختنی dīnū-» گاوماده «و خوارزمی(δyn)» زن «میبینیم (مایرهفر۱۹۹۲ :۷۷۵). صورت فارسی میانه dāyag وفارسی» دایه «بازمانده ایرانی باستان*dāi̭a-ka- هستند. هم ریشههای واژه در دیگرزبانهای هندواروپایی چنین هستند :لتویاییdêju» میمکم «اسلاوی کلیساییکهنdojǫ» شیر دادن «لاتینی fēlāre» شیر دادن «،fēmina» زن «یونانیθησθαι» مکیدن «،
نورسی کهنdīa» مکیدن «(همانجا؛ پوکورنی ۱۹۴۹ :۲۴۱) برابر واژه را در دیگر گویشهای ایرانی نیز میبینیم: در گویش کردی اردلان سنندج دایکdayek، در گویش لکی و کلهری کرمانشاه دالگ لری لرستانیdâ» مادر «(ایزدپناه ۱۳۸۱ :۹۴) لری بویراحمدی dey» مادر «هورامیada» مادر «کردی سورانیdāēk» مادر «.
۵- dukal:دود
ایرانی باستان*dūta- از ریشه*dū- > هندواروپایی آغازین *dhuH-» دود کردن؛ نفس نفس زدن «ساخته شدهاست. از ریشه هندواروپایی آغازین در سنسکریتdhūmá-» دود «اوستاییdvanman-» ابر «ختنیdumä-» دود «و خوارزمیδwd» دود «(بنتسینگ ۱۹۸۳ :۲۶۲) باقی ماندهاست. در گویش اردلانی دود به صورت دوکل dukal که به صورت هند و اروپاییdhuh نزدیک است. واژههای هم ریشه آن در دیگر زبانهای هندواروپایی چنین است: لیتوانیاییdū́mai» دود «َ، لتویاییdũmi» دود «هیتیtuhhae» دود کردن «یونانی θυμός» ذهن، نیروی ذهنی «لاتینی fūmus» دود «(مایرهفر۱۹۹۲ :۷۹۵).
۶_tâši ،(تاش، تاشی)، تراشیدن، کوتاه کردن
/tâši /هرس کردن درخت>ایرانی باستان*taš-» ساختن، شکلدادن، بریدن «>هندو اروپایی ktet» شکلدادن، ساختن از طریق بریدن «(چئونگ ،۲۰۰۷ :۳۸۵ .)بسنجید با: اوستاییtaš-»، ساختن بریدن «(بارتلمه ۱۹۰۴ :۶۴۴) سنسکریتtaks-» شکلدادن، خلق کردن؛ بریدن «(ویتنی۱۸۸۵ :۵۹)فارسی میانهٔ زردشتیtāšīdan ,tāš-» بریدن، تراشیدن، آفریدن «(مکنزی۱۳۷۹ :۱۴۶)، ختنیttäš-» بریدن «(امریک۱۹۶۸ :۳۸)، سغدیtaš-» بریدن، تراشیدن «(قریب ۱۳۷۴ :۹۵۰۰)، فارسی» تراشیدن، تراش- «. /tâši / در گویش اردلانی و کردی در نقش در فعل tâši» پیراستن، کوتاه کردن، تراشیدن «
۷-tureya توریا، قهر کردن، دوری دو شخص، فرار کردن با قهر
ماده ماضی جعلی> turəst- ماده مضارعtur>ایرانی باستان*θtur/aru*» شتاب کردن، عجلهکردن «>هندواروپاییertu*» راندن، مجبور کردن «)چئونگ ،۲۰۰۷ :۳۹۹(در گویش اردلانی توریا، توریاگ، توریاو، به معنی قهر کردن دو فرد که باعث دوری ان دو بشود، بسنجید با :اوستاییθβāša-»، شتافته، سریع «پارتیniδfār-» شتاب کردن «) دورکین-، مایستر ارنست۲۰۰۴ :۲۵۲(سغدیpδβ’r-» شتاب کردن، شتابیدن «)، قریب۱۳۷۴ :۶۷۸۷(فارسی» توریدن «به معنی» رمیدن «این ریشه در چند گویش دیگر ایرانی نو هم دیده میشود: انارکیturr-، گزیtur- /turā» شروع به چرخیدن کردن «)نک :چئونگ ،۲۰۰۷:۳۹۹.(واژة کردی سورانی tura به معنی» عصبانی، «ظاهراً از همین ریشه مشتق شدهاست.
۸-tasa تاسه، تاسه بار، تنهایی، دوری، دلتنگی
《تاسه tasa 》در گویش اردلانی به معنی دلتنگی و دوری در برابر واژه 《تام مزرو، tam mazro》 در گویش سورانی قرار دارد
/tâm /ساکت، صدا>ایرانی باستان*tam-» ضعیف شدن، خسته شدن «>هندواروپایی*tem-» ضعیف شدن، خسته شدن «(چئونگ ،۲۰۰۷ :۳۷۶). بسنجید با: پارتیtām-» خفه شدن، بندآمدن «(دورکین ـ مایستر ارنست ـ۲۰۰۴ :۳۲۱)، ختنی ـttāma» خسته «،pätem-» متحیرماندن «،bitam» شک داشتن، متحیر ماندن «(امریک۱۹۶۸ :۸۳٬۹۵)، سغدیpt’’m» بیهوش، گیج «(قریب۱۳۷۴ :۷۵۴۵) خوارزمیprc’s-» خسته شدن «(صمدی۱۹۸۶ :۱۵۱). برابر این ریشه را در فارسی در مصدر» تاسیدن «(بازمانده مادة آغازی از این ریشه ـ :tā-sa-*)برابر این ریشه در فارسی مصدر «صفت مفعولی» تاسیده «به معنی» کوفته، خسته «(دهخدا۱۳۷۷: ۴/ ۶۲۶۸)میتوان یافت. همچنین درفرهنگهای فارسی، یکی از معانی» تاسیدن «عبارت است از» خفه شدن صدا و به زحمت شنیده شدن آن «(انوری۱۳۸۱: ۳/ ۱۵۷۹)که بامعنای/tâm / در گیلکی و زبانهای شمال غربی برابری دارد.
/tâm / در گیلکی و زبانهای شمال غربی در نقش همراه در دو فعل مرکبtâm mzro» ساکت شدن «ونیزtâm-a gitən» ساکت کردن «کاربرد دارد:ساکت شو tâm bəzənبچه را ساکت کن zək-ə tâm-a gir
قابل ذکر است که از ریشهٔ ایرانی باستان*tam -، واژه /*tā-s-aya-na> /tâsyânبه مفهوم» خالی بودن جای کسی «یا» اندوهگین شدن از نبود کسی که در گویش اردلانی این معنا به کار میرود در حالی که در گویش سورانی از واژه tam mazro/تام مزرو /استفاده میشود. واژه فوق، نیز» تاسیدن «را از ریشهٔ*tās-/tā-s-» خسته شدن «*tā- از ریشه بهٔ*tan-)> در هند و اروپایی ـ*ten-»، تنیدن، پیچیدن، کشیدن «مربوط دانستهاست.[۵۴]
↑فرهنگ تطبیقی گویش کردی ایلامی با زبان ایرانی میانه (پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی) به انضمام تاریخ و زبان استان ایلام قبل از اسلام. علیرضا اسدی. ایلام: انتشارات جوهر حیات، 1390. .