قُمی یکی از لهجههای فارسی است که در شهر قم در استان قمایران صحبت میشود. این لهجه در قلمرو گویشهای مرکزی ایران قرار میگیرد و پیشتر این گویش «کُمِج» یا «کُمیج» نامیده میشده است.[۱]
نمونه واژهها
واژههایی که در لهجه فارسی منطقهٔ قم با فارسی معیار تفاوت دارند:
باردی: شوخی و مزاح
کاروم سرا:کاروان سرا
حلّه حروم:هدر دادن
باج مالو:موزی
بدپیله: آدم سمج که تا کارش انجام نگیرد دست بردار نیست
بد دماغ: زور و رنج و کسی که به اندک چیزی قهر میکند
بلغور: سخن گفتن به زبانی دیگر به گونه نادرست
پلوشتک(pæluʃtæc): پرستو
تَر تِلو: خیس
جُل جا: رختخواب
گُل در چمن: اِشکنه
بی بُر اونوَر: برو کنار
نَیمَده: نیامده
تنگ و تیل: تنگ و باریک
جُستَن: یافتن، پیدا کردن
وِل دِ: کوتاه بیا
پابند بریده: لجام گسیخته، نافرمان، زرنگ
پاش به گل بونه بسته: کنایه از داشتن پشتیبانی پرنفوذ
پخمه: بی عرضه و تنبل
پسله: جایی دور از انظار
پسندری: بلندی مرتبه
جخ: تازه
چشته: مزه غذا زیر دهان ماندن
چندیدن: لرزیدن (واژه چندش از این کارواژه آمده)
دو به دو انداختن: فتنه کردن، سخن چینی کردن
دودرغه: دو دستگی و اختلاف
ذاتش غل میندیزه: کنایه از نوعی خیانت در نهاد او
رواتی: ظاهری نه راستین
زیرجلکی: در نهان و پنهانی
سوت کردن: چیزی را بالای بام یا جای دیگر پرتاب کردن
سه کنج: گوشه (اتاق)
شیت کردن:چیدن
شاکی زدن: سیلی محکم به کسی زدن
جُل پَلاس: وسایل، بساط
کُپ کردن: نشستن و خود را کوچک کردن برای دیده نشدن
لچر کاری: به هم ور کردن، نامنظمی، کثافت کاری
لیچه: لقب نامناسب برای کسی ساختن
منم زدن: خودستایی بی جهت
موس کشیدن: حالت انتظار به امید دریافت چیزی
ولو شدن: پراکنده شدن
هرت شدن: دست و پای خود را گم کردن، اضطراب
یه عالمه: خیلی زیاد
کماجدون: دیگ کوچک
پاتیل: دیگ بزرگ
رَستوران:رِستوران
هره: لب دیوار
پیزوری: ضعیف و ناتوان (کم ارزش)
حروم و حرج: از بین بردن و درست مصرف نکردن چیزی
سلندر: آشتفته و نگران
وریو: هیجان زده و ناآرام
کجی:کجا
وردی:بردار
ناشتا: کسی که صبحانه نخورده باشد
خروسخون:سحر
شاغالخون:غروب
بانگ:بانک
بوق سگ: نیمه شب
قل ورو:پیادهرو
قزقون:دیگهای مسی بزرگ
رِجِّ(rejje): طناب
هم ساختکی:همینطوری
تیفال:دیوار
کش:کنار
سه مندونه:نخ سه تایی بادبادک
نیم کش وسط: پنجاه پنجاه
گوش مالونچه: هزار پا
نمدونسم: نمیدانستم
نوسن: (nosen) :نوچ یا چسبنده با شیرینی
تیرون: تهران
چس کردن: لوس کردن
لولئین (Loolein): آفتابه
خلأ: توالت
چزیده: سوخته
چال مال خون: قعر چاه یا پشت کوه
اینجی: اینجا
کُجیه: کجاست
بش میگم: به او میگویم
آزاد (با تشدید روی ز)(azzzad): محکم یا قایم زدن
آب خوره: عطش
بی پَلو من: بیا پیش من
کَلیت: کِلید
چجورَکی: چطوری یا به چه صورت
لَهر: بزرگ
گسنه: گرسنه
واسو (با تشدید بر روی س)(vasso) : منتظر بمان
ننآقا: مادر پدر
شل شلکی: بیحال و حوصله کاری را انجام دادن
نتق کشیدن(notogh): حال کسی را گرفتن
بیاغون:فعل امر از مصدر به زور در چیزی جا دادن و فروکردن (بیش از ظرفیت در چیزی جا دادن)
تُخ زدن: نیمرو درست کردن
تاپوندن: بیش از ظرفیت در چیزی جا دادن
همطوری:هدیه
دوری: بشقاب
نوسن: چسبناکی ناشی از میوه یا چای شیرین
گوشتابه: آبگوشت
هاگشتن: پیچ خوردن
لک و لوس:شل و وارفته
نفله:بی عرضه
شل گوش:احمق
زَرده به کون نکشیده: نابالغ و نابلد
تو کون نرو:آدم نچسب و نجوش
قیچ:آدم چشم چپ، احول، لوچ
شستک:بشکن
گورستون:قبرستان
نون:نان
قفته:یک مشت از چیزی. یه قفته اسکناس: یک مقدار نامعین از پول
کُج: کجا
کُجی: کجا
سَله: مغازه پرنده فروشی - قفس کبوتر
اُهُرّو: تکان تکان خوردن - تاب
اینجی:اینجا
ٱرسی(orsi):کفش
دگیش(dagish)کردن:عوض کردن
تنگیله(tangileh):ظرف غذای سگ
سخ(sakh):چرا
قادمه(ghadmeh):نخ
تنبون(tonboon):شلوار
هش پلا(hosh pala):آبکش
سگرمه(segermeh):اخم
کجه(kajeh):لانه مرغ
هم ساخ:همسایه
ترتیزک(tartizak):سبزی شاهی
دست به آب:توالت
قیفال(gheifal):کج
سمند(semend):سیمان
مجمه(majmeh):سینی
هن(hen):هان
سک(sok):آب دماغ (فن)
بویه(boyieh):حالت تهوع
سانسوری:طالبی
شمل(shamal) : قیافه بگیر، ژست گیر
یوهو:ناگهانی
جرقابه :جایی که کثیف هست (و اگر آن را تمیز کنیم آب چرک کثیف بیرون میزند)
مام بارک:ماه مبارک (ماه رمضان)
لیز لیزک:سُرسُره
شامد قاسم :شاه احمد ابن قاسم (امامزاده)
سُتمه شریف :سلطان محمد شریف (امامزاده)
منابع
قم در مسیر تاریخ (۵)- «نگاهی به زبان و لهجه مردم قم»، مجله نامه قم، بهار ۱۳۷۹، شماره ۹