در اینجا فهرستی از آخرین سخنانی که افراد پیش از مرگ بیان کردهاند، آورده میشود. گاهی این گفتهها به درستی ثبت و نگهداری نمیشوند و امکان دارد خود شخص نیز به سببهای گوناگون، نتواند به درستی واژگان را بیان کند.
واپسین گفتههای نامیها
در زیر، واپسین گفتههای افراد نامی بر پایه سالمرگشان به ترتیب اعداد آورده میشود. چنانچه نیاز باشد، سبب یا محیطی که فرد در آن این واژگان را بر زبان رانده نیز آورده میشود. همچنین چنانچه بر سر درستی واپسین گفتههای افراد مناقشه باشد، در بخش پاورقی توضیح داده میشود.
«آسمان، علیه من شدهاست. هیچ حاکم عاقلی قیام نمیکند و هیچکسی در امپراتوری، مرا به عنوان آموزگار خود نمیپذیرد. زمان مرگ من فرا رسیدهاست.»[نیازمند منبع]
— اسکندر مقدونی، تسخیرکننده و پادشاه مقدونیه باستان (ح. ۱۱ ژوئن ۳۲۳ پیش از میلاد). وی این جمله را در پاسخ به پرسش اینکه پس از وی، امپراتوری بزرگش به چه کسی برسد، بیان کرد.
«دایرههایی را که بر زمین کشیدهام، خراب نکن!»[۷][۸]
("Μη μου τους κύκλους τάραττε!")
— ارشمیدس، ریاضیدان یونانی (ح. ۲۱۲ پیش از میلاد) این جمله را به یک سرباز که مانع حل مسائل ریاضیش شده بود در هنگام محاصره سیراکوز ادا کرد. سرباز نیز خشمگین شده و سر وی را از تن جدا کرد.
«بگذارید ما رومیان را از دومین جنگ کارتاژ که آن را به سبب منتظر ماندن برای مرگ یک پیرمرد، طولانی کردهاند، برهانیم.»[۹]
("Liberemus diuturna cura populum Romanum, quando mortem senis exspectare longum censent.")
— لوپه د وگا، نمایشنامهنویس اسپانیایی (۲۷ اوت سال ۱۶۳۵)
«من ضعیف و کمفضیلت، علیه خداوند مرتکب خطا شدهام. شورشیان، داراییم را تصاحب کردند؛ زیرا وزیرانم به من نیرنگ زدند. از دیدار پیشینیانم خجلتزده خواهم شد پس از مرگ. تاج امپراطوریام را درمیآورم و با موهای ژولیدهام که روی صورتم ریخته، بدن تکه و پارهام را برای شورشیان بر جای میگذارم. باشد که به مردمم آسیبی نرسانند!»
— کارل دوازدهم سوئد، پادشاه سوئد (۱۱ دسامبر سال ۱۷۱۸ میلادی), در حال اطمینان دادن به سربازانش از امنیت خود دقایقی پیش از کشته شدن در محاصره قلعه فردریکستن.
«نمیدانم به چشم جهان، چگونه به نظر میآیم. اما من خود را چون پسربچهای میبینم که در ساحل بازی میکرده و خود را با یافتن شنهای نرمتر و صدفهای زیباتر از صدفهای معمولی سرگرم میکرده، در حالی که اقیانوس بزرگ حقیقت، پیش چشمش کشف ناشده باقی ماندهاست.»[۳۴]
— آیزاک نیوتن، فیزیکدان انگلیسی (۳۱ مارس سال ۱۷۳۷ میلادی)
«مردن این گونه است؟ همهاش همین است؟ آیا این همان چیزی است که من عمری از آن میترسیدم و برای آسان بودنش، دعا میکردم؟ عجب! اکنون دیگر برایم قابل تحمل است!»[۴۶]
— Andrew Bradford, حروفچین و ناشر روزنامه اهل آمریکا (۲۴ نوامبر سال ۱۷۴۲ میلادی)
«یکی از شما به نزد سرهنگ بورتون برود و به او بگوید هنگ وب را به سمت رودخانه سنت چارلز به پیش ببرد، تا از عقبگرد آنها به سمت پل، جلوگیری شود. اکنون، خدا را شکر که من در آرامش میمیرم!»[۴۸][note ۸]
— James Wolfe, تیمسار ارتش انگلیس (۱۳ ۱۳ سپتامبر سال ۱۷۵۲ میلادی), که به شدت در نبرد جلگههای آبراهام زخمی شده بود، این جملهها را زمانی که فهمید سربازان فرانسوی پا به فرار گذاشتهاند، بر زبان آورد.
— جیمز کوک، کاشف و ملوان نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا (۱۴ فوریه سال ۱۷۷۸ میلادی), این جمله را پس از آنکه توسط یک شخص اهل هاوایی به شدت زخمی شد، بیان کرد
— ایتن آلن، تیمسار و وطنپرست آمریکایی (۱۲ فوریه سال ۱۷۸۹ میلادی), این جمله را به پزشکی که به وی گفته بود فرشتگان منتظرش هستند، ادا کرد.
«مردی که در حال مردن است، نمیتواند کاری را به آسانی انجام دهد.»[۹][۳۰][۳۴][۴۲][۵۱]
— بنجامین فرانکلین، دولتمرد و دانشمند آمریکایی (۱۷ آوریل سال ۱۷۹۰ میلادی), زمانی که در بستر مرگ بود این جمله را در شکایت به ناتوانیاش در جابهجا شدن بر زبان راند.
«فکر میکنم باید این دیدار را در جای دیگر انجام دهیم.»[۴۲]
— آدام اسمیت، اقتصاددان اسکاتلندی (۱۷ ژوئیه سال ۱۷۹۰ میلادی)
«دارم مزه مرگ را میچشم … چیزی حس میکنم، که این دنیایی نیست.»[۵۲]
— الکساندر همیلتون، دولتمرد آمریکایی (۱۲ ژوئیه سال ۱۸۰۴ میلادی), پس از آنکه توسط رقیبش آرون بر در دوئل بر-همیلتون مورد اصابت گلوله قرار گرفت، این جمله را به همسرش بیان کرد.
«خدا را شکر. وظیفهام را به انجام رساندم.»[۳۵][note ۱۳]
— جین آستن، نویسنده انگلیسی (۱۸ ژوئیه سال ۱۸۱۷ میلادی), هنگامی که خواهرش کاساندرا از وی پرسید چیزی میخواهد، این جمله را ادا کرد.
«تعجبآور است؛ چراکه تمام شب را تمرین میکردم.»[۵۴]
— John Philpot Curran, سیاستمدار، سخنور و طنزپرداز ایرلندی (۱۴ اکتبر سال ۱۸۱۷ میلادی), هنگامی که پزشکش گفت «به سختی» سرفه میکند، این جمله را بیان کرد.
«نوستیتز، تو از من چیزهای زیادی آموختهای. اکنون بیاموز چگونه یک انسان به آرامی میمیرد.»[۲۶]
«نگذارید جسدم به انگلستان فرستاد شود. بگذارید جسدم اینجا به آرامی بپوسد. مرا در یک گوشه همین نزدیکیها بی هیچ کرو فر بیهودهای دفن کنید.»[۵۵][note ۱۶]
— لودویگ فان بتهوون، آهنگساز آلمانی (۲۶ مارس سال ۱۸۲۷ میلادی), پس از آنکه متوجه شد ناشر کارهایش ۱۲ بطری شراب برایش هدیه گرفته بود، این جمله را گفت.
"ناپلئون بناپارت مردی نیکو و تیمساری بزرگ بود. او ارتشهایی را شکست داد و کشورهایی را گشود. اما از آبشارهای جنسی نتوانست بپرد. آرتور ولزلی مردی نیکو و سربازی بزرگ بود. وی ارتشهایی را شکست داد و ناپلئون را با زانو درآورد. اما نتوانست از آبشار جینسی بپرد. این برای ماند که به انجام برسانم و من میتوانم و خواهم کرد!"[۶۲]
— Sam Patch, بازیگر متهور آمریکایی (۱۳ نوامبر سال ۱۸۲۹ میلادی), پیش از پرش مرگبارش از Genesee Falls
— انتونیو خوزه دو سوکره، رئیسجمهور بولیوی و پرو و رهبر استقلالخواهان ونزوئلا (۴ ژوئن سال ۱۸۳۰ میلادی), این جمله را پس از زخمی شدن و در حالی که در جنگهای کلمبیا میراند، ادا کرد. گفته میشود وی مردی تحصیلکرده بوده که تا آن روز هرگز فحشی از وی شنیده نشده بود.
— مارتین ون بیورن، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا (۲۴ ژوئیه سال ۱۸۶۲ میلادی)
«دستور بدهید ای.پی. هیل آماده کار شود! پیادهنظام ر به سرعت به خط مقدم برسانید! به سرگرد هاکس بگویید…[۴۶][۸۵] بیایید از عرض رودخانه بگذریم و در سایه درختان آن سو استراحت کنیم.»[۹][۴۶][۸۵][۸۶]
— استونوال جکسن، تیمسار و سرباز فدرال آمریکایی (۱۰ مه سال ۱۸۶۳ میلادی)
«افراد به پیش بروید. برای رضای خدا به پیش بروید و آن همقطاران را از جنگل بیرون ببرید.»[۸۷]
— آبراهام لینکلن، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا (۱۵ آوریل سال ۱۸۶۵ میلادی), که به همسرش مری تاد لینکلن اطمینان میداد که دوستشان کلارا برایش اشکال ندارد اگر لینکلن و همسرش دست یکدیگر را بگیرند. وی این جمله را کمی پیش از ترور شدنش بیان کرد.
«به مادر بگویید، به مادر بگویید، من برای وطن مردم… بیفایده… بیفایده…»[۲۶][۳۰]
«و اکنون با واپسین نوشتهها و گفتارم، و با آنچه که نزدیک نفسهای واپسینم است، من در اینجا تکرار میکنم و با رضایت قلبی، خشم تسکین داده نشده خودم از قانون یانکی را ابراز میکنم--به همه رابطهای سیاسی، اجتماعی و بازرگانی یانکیها و به همه بدعهدان و به تمامی نژاد شریر و رذل یانکیها.»[۳۹]
— Edmund Ruffin, کشاورز و برده اهل ویرجینیا (۱۸ ژوئن سال ۱۸۶۵ میلادی), که در واپسین نوشتهاش پیش از خودکشی این جملهها را نوشته بودهاست.
«آه، لوئیس، همیشه وقتی من دارم میروم تو میرسی.»[۲۴]
— Massimo d'Azeglio, دولتمرد، نویسنده و نقاش ایتالیایی (۱۵ ژانویه سال ۱۸۶۶ میلادی), این جمله را در حالی که همسر پیشینش به کنار بسترش میآمد، بر زبان آورد.
«۸۰ مرد به من بدهید تا تمام کشور سیوکس را درو کنم.»[۴۱]
— چارلز دیکنز، نویسنده انگلیسی (۹ ژوئن سال ۱۸۷۰ میلادی), که به زن برادرش جورجیا هوکارث، که پس از سکته مغزیش به از وی خواسته بود روی زمین دراز بکشد، این جمله را گفت.
— لوییزا می الکات، نویسنده آمریکایی (۶ مارس سال ۱۸۸۸ میلادی)
«کمی بعد من از میان شما خواهم رفت. سادهتر از این نمیتوانم بگویم. از کجا آمدهایم، به کجا خواهیم رفت. زندگی چیست؟ زندگی جرقه آتشی است در شب هنگام. زندگی نفس کشیدن یک بوفالو در زمستان است. زندگی سایه کوچکی است که در چمنزار میدود و در طلوع آفتاب گم میشود.»[۹]
— رادرفورد بیرچارد هیز، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا (۱۷ ژانویه سال ۱۸۹۳ میلادی), که به همسرش، لوسی وب هیز، که به سال ۱۸۸۹ میلادی فوت شده بود، اشاره کردهاست.
— رابرت لویی استیونسن، نویسنده اسکاتلندی (۳ دسامبر سال ۱۸۹۴ میلادی), به همسرش، Fanny Stevenson, پیش از افتادنش بر اثر خونریزی مغزی، این جمله را ادا کرد.
— یوهانس برامس، آهنگساز آلمانی (۳ آوریل سال ۱۸۹۷ میلادی), پس از آنکه جام شرابی به وی دادند، این را گفت.
«نه، بیل، من بسیار استقامت از نوع جورجیایی دارم.»[۱۱۰]
— Richard Von Albade Gammon, بازیکن فوتبال آمریکایی (۳۱ اکتبر سال ۱۸۹۷ میلادی), که به شدت در یک بازی مجروح شده بود و در پاسخ به دوستش که پرسیده بود آیا میخواهد شکست را بپذیرد، این را گفت.
«این بالشتها را ببرید. دیگر به آنها نیازی ندارم.»[۴۲]
— لوئیس کارول، نویسنده و ریاضیدان انگلیسی (۱۴ ژانویه سال ۱۸۹۸ میلادی)
«دارم تو را درونکاوی میکنم – تمامی آن اشعار و نقاشیهای نامناسب را بسوزان.»[۹]
— اوبری بردسلی، نویسنده و طراح انگلیسی (۱۶ مارس سال ۱۸۹۸ میلادی)
«جناب جراح، گلولههای اسپانیایی به گونهای ساخته نشدهاند که مرا بکشند.»[۳۵]
— گوستاو مالر، آهنگساز اتریشی (۱۸ مه سال ۱۹۱۱ میلادی)
«دستانت را روی شانههایم بگذار و تقلا نکن.»[۹][۱۲۳]
— دابلیو. اس. گیلبرت، نمایشنامهنویس و اپرانویس انگلیسی (۲۹ مه سال ۱۹۱۱ میلادی), که در حال نجات روبی پریس ۱۷ ساله از غرق شدن که بهطور اتفاقی سبب سکته قلبی و در نتیجه مرگ خودش شد، این را گفت.
«حالم خوب است. به میس بگویید نگران نباشد… حلقه… حلقه کِیتی.»[۱۳۶][۱۳۷]
— Ray Chapman, بازیکن بیسبال آمریکایی (۱۷ اوت سال ۱۹۲۰ میلادی), با اشاره به دستبند ازدواجش و پراتبگر فوتبال آمریکایی که وی را به شدت مجروح کرده بود.
«یک روز، هنگامی که کارها برای نتر دم سخت شود، از پسرها بخواهید بروند آنجا و یک بازی را به خاطر گیبر ببرند.»[۲۳][note ۳۴]
— George Gipp, بازیکن فوتبال آمریکایی (۱۴ دسامبر سال ۱۹۲۰ میلادی), به کنات راکن در حال مرگ بر اثر سینهپهلو این را گفت.
— وودرو ویلسون، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا (۳ فوریه ۱۹۲۴)
«مرا بکش، یا در غیر این صورت، تو یک قاتل هستی!»[۴۶][۱۴۰]
— فرانتس کافکا، نویسنده آلمانی زبان اهل بوهمیا (۳ ژوئن سال ۱۹۲۴ میلادی), که از پزشکش مرفین بیشتر میخواست در حالی که داشت بر اثر بیماری سل جان میداد.
— Henry Arthur Jones, نمایشنامهنویس انگلیسی (۷ ژانویه سال ۱۹۲۹ میلادی), هنگامی که خواهرزاده و پرستارش از وی پرسیدند دوست دارد با کدامیک بماند، این را گفت.
— کالوین کولیج، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا (۵ ژانویه سال ۱۹۳۳ میلادی), به یک نجار که در خانهاش کار میکرد، این را گفت.
«چرا باید با تو صحبت کنم؟ چند لحظه پیش داشتم با رئیس تو صحبت میکردم.»[۴۶]
— Wilson Mizner, نمایشنامهنویس و کارآفرین آمریکایی (۳ آوریل سال ۱۹۳۳ میلادی), به یک کشیش که بر بالین مرگش حاضر شده بود، این را گفت.
«سپیده هشتمین روز دمیدهاست. هنوز هوا خنک است. هیچ آبی برایم باقی نمانده… صبورانه منتظرم. زود بیایید لطفاً. تب دیشب امانم را برید. امیدوارم یادداشتهایم به صورت کامل به دستتان بیفتد. Bill."[۱۴۶]
— بیل لنکستر، هوانورد آمریکایی (۲۰ آوریل سال ۱۹۳۳ میلادی), که اینها را روی کارت سوختش نوشت در حالی که بر اثر سانحه سقوط در صحرای بزرگ آفریقا جان میسپرد.
«نمیخواهم.»
("Je ne le veux pas.")
— ماری کوری، دانشمند لهستانی-فرانسوی (۴ ژوئیه سال ۱۹۳۴ میلادی), پس از آنکه به وی یک تزریق مسکن پیشنهاد شد، این را گفت.
«هنگامی که تمامی سودمند بودن انسان از بین میرود، هنگامی که انسان مطمئن میشود مرگش نزدیک و اجتنابناپذیر شدهاست، این سادهترین حق او است که بتواند یک مرگ سریع و آسان را به جای یک مرگ دردناک و کند برگزیند.» />
— شارلوت پرکینز گیلمن، نویسنده و انسانگرای آمریکایی (۱۷ اوت سال ۱۹۳۵ میلادی), که اینها را در یادداشت خودکشیاش نوشت.
— Richard A. Loeb, قاتل آمریکایی (۲۸ ژانویه سال ۱۹۳۶ میلادی), هنگامی که در زندان ۵۶ بار با تیغ به وی حمله شد، این را گفت.
«قطعاً – خیلی خوب. باید – تکرار کنم – که – روی زمین طلایی.»[۱۵۰]
— آلفرد ادوارد هاوسمن، شاعر و مدرس کلاسیک انگلیسی (۳۰ آوریل سال ۱۹۳۶ میلادی), به پزشکش که یک لطیفه سکسی برایش تعریف کرده بود، این را گفت.
«همه فرار کردند، همه کارها به انجام رسیده پس مرا بر بالای تل هیزم قرار دهید. جشن تمام شده و چراغها خاموش شدهاند.»[۹][۱۵۱]
— رابرت هاوارد، نویسنده و خالق Conan the Barbarian اهل آمریکا (۱۱ ژوئن سال ۱۹۳۶ میلادی); که اینها را در یادداشت خودکشیاش به نقل از «خانه سزار» (The House of Cæsar) اثر Viola Garvin نوشت.
— آملیا ارهارت، هوانورد آمریکایی (۲ ژوئیه سال ۱۹۳۷ میلادی), این گفتهها واپسین گزارشهای وی از راه ارتباط رادیویی با مقر فرماندهی کمی پیش از ناپدید شدنش است.
«من در شرایط گوناگون تندروی کردهام. - همهاش تقصیر خودم است. - متاسفم.»[۱۵۴]
— Richard Seaman, راننده مسابقهای انگلیسی (۲۵ ژوئن سال ۱۹۳۹ میلادی), در بستر مرگش و هنگامی که بر اثر تصادف در یک مسابقه به شدت زخمی شده بود این را گفت. [note ۳۹]
— داگلاس فربنکس، بازیگر و فیلمساز آمریکایی (۱۲ دسامبر سال ۱۹۳۹ میلادی)
«حس میکنم این بار آنها پیروز شدند. دوست ندارم آنها لباسم را در بیاورند. میخواهم تو لباسم را در بیاوری.»[۴۳][note ۴۰]
— لئون تروتسکی، انقلابی اهل شوروی (۲۱ اوت سال ۱۹۴۰ میلادی)، به همسرش، ناتالیا سدوا تروتسکی، در حالی که داشت برای عمل جراحی آماده میشد که ناشی از ترور شدنش توسط رامون مرکادر بود، این را گفت.
— جیمز جویس، نویسنده ایرلندی (۱۳ ژانویه سال ۱۹۴۱ میلادی)
«فکر نکنم دو نفر تا آن حد که ما شاد بودهایم، شاد بوده باشند.»[۴۲]
— ویرجینیا وولف، نویسنده انگلیسی (۲۸ مارس سال ۱۹۴۱ میلادی), در اشاره به همسرش لئونارد وولف. وی پس از نوشتن این جملهها در یادداشت خودکشیاش، خود را غرق کرد.
— Douglas Albert Munro, دارنده نشان افتخارجنگ جهانی دوم اهل آمریکا (۲۷ سپتامبر سال ۱۹۴۲ میلادی), به دوستش ریموند ایوَنس و پس از پیاده شدنش از قایق نفربر تا شلیک گلولهها را از سمت سربازان آمریکایی در حال پیاده شدن از قایقها به سوی دیگری راهنمایی کند.
— ارنی پیل، پیامرسانی جنگی آمریکایی (۱۸ آوریل سال ۱۹۴۵ میلادی), به اِلتی. سیاواِل. جوزِف بی. کولیج پیش از زخمی شدندش در Iejima در نبرد اوکیناوا این را گفت.
«بیش از همه، من رهبران ملت و پیروانشان را به اجرای قوانین سختگیرانه نژادی و یک مقاومت بیرحمانه علیه مسمومکننده همه ملتها یعنی یهودیان عالم سافرش میکنم.»[۱۶۵]
("Vor allem verpflichte ich die Führung der Nation und die Gefolgschaft zur peinlichen Einhaltung der Rassegesetze und zum unbarmherzigen Widerstand gegen den Weltvergifter aller Völker, das internationale Judentum.")
— رابرت بنچلی، طنزپرداز آمریکایی (۲۱ نوامبر سال ۱۹۴۵ میلادی)، که این جمله را کنار یک مقاله به نام «آیا دارم فکر میکنم؟» یادداشت کرده بود.
«همه هواپیماها به هم نزدیک شوند … باید پیش برویم وگرنه خشکی را نخواهیم دید … هنگامی که نخستین هواپیما سوختش به ۱۰ گالون رسید، همگی با هم به زمین خواهیم نشست.»[۱۶۷]
— اچ. جی. ولز، نویسنده و آیندهپژوه انگلیسی (۱۳ اوت سال ۱۹۴۶ میلادی)
«خدا نگهدار آلمان باشد. خدا مرا بیامرزد. واپسین آرزویم این است که آلمان اتحادش را بازیابد و اینکه به خاطر صلح هم که شده، بین غرب و شرق، درک و فهم ایجاد شود. آرزوی صلح برای جهان را دارم.»[۱۶۹]
— ویسنته اوییدوبرو، شاعر شلیایی (۲ ژانویه سال ۱۹۴۸ میلادی); پس از اینکه دوباره هوشیاریش را به دست آورد، به عزیزانش اعتراف کرد که ترسیده بوده و سبب شده بوده که دوستش هنریت پتیت به گریه بیفتد. در آن هنگام به دوستش نگاه کرده و این جمله را گفت.
«سوژه اکنون درست در روبرو و بالای سر من قرار دارد. دارم با نیمی از توان سرعتیم حرکت میکنم … به نظر یک شیء فلزی باشد یا شاید بازتاب خورشید از یک شیء فلزی و اندازهاش بزرگ است … هنوز دارم بالا میروم … تلاش میکنم نزدیک شوم تا نگاه دقیقتری بیاندازم.»[۱۷۳]
— بیب روث، بازیکن بیسبال آمریکایی (۱۶ اوت سال ۱۹۴۸ میلادی)
«فرنزی عزیزترین پسرت ر به چنگ آورده / چه کسی از سواحل شما با افتخار قیام کرد / نخستین شجاع و مشهور؛ / کارهایی که برایتان کرده / به چشمهایی که بد میبینند، بد به نظر میآید … / بهتر است مرد و خوابید / خوابی بیدارناشدنی، بهتر از زنده ماندن / و جرئت زندگی داشتن در حالی که روح زندگی رفتهاست.»[۴۱]
— ژوزف استالین، دولتمرد اهل شوروی (۵ مارس سال ۱۹۵۳ میلادی)[۱۷۷] وی [در حالی که به سقف مینگریست] و پس از مدتهای طولانی زیر مراقبت بودن در کما، چند لحظهای به هوش آمد، پیش از مرگش این جملهها را گفت.
«میدانستم! در یک اتاق لعنتی هتل به دنیا آمدم و اکنون هم در یک اتاق هتل از دنیا میروم.»[۱۷۸]
«دکتر، آیا فکر میکنی ممکن ست دلیلش سوسیس باشد؟»[۹]
("Docteur, pensez-vous que cela aurait pu être la saucisse?")
— پل کلودل، دیپلمات و نویسنده فرانسوی (۲۳ فوریه سال ۱۹۵۵ میلادی)
«میخواهم هر وقت خودم خواستم بروم. زندگی بیمزه میشود اگر آن را بهطور ساختگی طولانی کنیم. سهم خود را انجام دادهام؛ وقت رفتن است. با افتخار انجامش خواهم داد.»[۱۷۹]
— آلبرت اینشتین، فیزیکدان آلمانی (۱۸ آوریل سال ۱۹۵۵ میلادی), که از انجام جراحی یک روز پیش از مرگش خودداری نمود.[note ۴۴]
«آن یارو باید توقف کند … او ما را خواهد دید.»[۱۸۱]
— جیمز دین، بازیگر آمریکایی (۳۰ سپتامبر سال ۱۹۵۵ میلادی), به دوستش رالف ووتریچ و چند لحظه پیش از مرگش در تصادف اتومبیل این را گفت.
«خوشحالم که در ردیف عقبی مینشینم؛ چراکه ترجیح میدهم یک خدمتکار در مجلس نمایندگان باشم تا اینکه بر جایگاه قدرتمندان تکیه بزنم.»[۶۰][۱۸۲]
— هامفری بوگارت، بازیگر آمریکایی (۱۴ ژانویه سال ۱۹۵۷ میلادی)، به همسرش لورن باکال پس از اینکه وی به دنبال بچهها رفت، این را گفت و سپس به کما فرورفت.
«Were [کذا] یک سانحه هوایی - سانحه هوایی ۱۰ - چگونه بدون کنترل داخل میشوید - بدون کنترل - ما… ما انجامش دادیم پسر - جت بیچاره هم همینطور - گفته بودم که باید با چتر بپریم - از همه خداحافظی کن.»[۱۸۴]
— ویندهام لوئیس، نقشگر و نویسنده انگلیسی (۷ مارس سال ۱۹۵۷ میلادی)، هنگامی که از وی در رابطه با جهاز هاضمهاش پرسیده شد، این را گفت.
«نه… اما بهطور مفتضحانهای پیشنهاد محشری دادی.»[۴۶]
— Ronald Knox، نویسنده و کشیش کلیسای کاتولیک رومی انگلیس (۲۴ اوت سال ۱۹۵۷ میلادی)، هنگامی که لیدی التون از وی پرسید که آیا مایل است او برایش از عهد جدید که خود لیدی التون ترجمه کرده بود، بخواند، این را گفت.
«دوست داشتم میتوانستم محور اصلی سخنرانی کارازار انتخاباتیام را خودم قرائت کنم … ما اتاقهای این بیمارستان لعنتی را صیقل خواهیم داد!»[۱۸۵]
— جیمز مایکل کرلی، سیاستمدار آمریکایی (۱۲ نوامبر سال ۱۹۵۸ میلادی)، به پسرش این را گفت در حالی که داشتند وی را با صندلی چرخدار از اتاق عمل بیرون میآوردند.
— جیمز تربر، طنزپرداز آمریکایی (۲ نوامبر سال ۱۹۶۱ میلادی)
«یادت باشد، عزیزم، چیزی را که به تو گفتم فراموش نکنی. داخل تابوتم یک دست پاسور، یک چوب گلف و یک بلوند زیبا بگذار.»[۳۴]
— چیکو مارکس، بازیگر و کمدین آمریکایی (۱۱ اکتبر سال ۱۹۶۱ میلادی), که به همسرش Mary راهنماییهای طنزآمیزی برای مراسم تدفینش میداد.
«عزیزم، اکنون دست نگه میدارم، اما پیش از آنکه تبر را در بالا قرار دهم، تیزش خواهم کرد.»[۳۶]
— ای.ای. کامینگز، شاعر آمریکایی (۳ سپتامبر سال ۱۹۶۲ میلادی), به همسرش که نگرانش شده بود که در گرما داشت چوب خرد میکرد این را گفت. وی پس از آن دچار سکته مغزی شد.
— Ian James Campbell , افسر پلیس آمریکایی (۹ مارس سال ۱۹۶۳ میلادی), تنها کمی پیش از آنکه قاتلش به وی شلیک کند، از وی پرسیده بود آیا دربارهٔ قانون لنبرگ کوچک چیزی شنیده، این را گفت.
«تاوان همه کارهای احمقانهای که در زندگی میکنید ر خواهید داد.»[۱۹۶][note ۴۸]
— ادیت پیاف، خواننده و ترانهسرای فرانسوی (۱۰ اکتبر سال ۱۹۶۳ میلادی)، به خواهرش این را گفت.
— جان اف. کندی، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا (۲۲ نوامبر سال ۱۹۶۳ میلادی), که به یکی از همراهانش به نام Nellie Connally در پاسخش که گفته بود: «جناب رئیسجمهور، قطعاً شما نمیتوانید بگویید دالاس شما را دوست ندارد.» و در حالی که به همراه یک کاروان سواره، از دالاس عبور میکرد، این را گفت. وی چند دقیقه پس از آن ترور شد.
— J. D. Tippit, افسر پلیس آمریکایی (۲۲ نوامبر سال ۱۹۶۳ میلادی), که این پیام را در بیسیمش کمی پیش از کشته شدن توسط لی هاروی اسوالد، ادا کرده بود.
«خوشحال میشوم این پیشنهاد را با یک وکیل در میان بگذارم و پس از آن، یا میتوانیم با او راجع به آن صحبت کنیم یا اینکه با وکیل من در این باره صحبت کنیم؛ چنانچه وکیلم تشخیص بدهد این کار لازم است. اما در حال حاضر چیزی ندارم به شما بگویم.»[۳۵]
— فایربال رابرتز, راننده مسابقهای آماتور آمریکایی (۲ ژوئیه سال ۱۹۶۴ میلادی), در حالی که داخل اتومبیل آتشگرفتهاش بود (به تاریخ ۲۴ می ۱۹۶۴) این حادثه در جریان مسابقههای World 600 که در جاده سرعت موتور شارلوت برگزار شد، اتفاق افتاد. رابرت تا ۶ هفته پس از حادثه هنوز زنده بود و بر اثر جراحتهای وارد شده، جان باخت.
«متاسفم که شما را به درد سر میاندازم پسرها. نمیدانم چه طور با این ترافیک سنگین این روزها میتوانید این قدر سریع کنار بیاید.»[۹][۴۲]
— ایان فلمینگ، نویسنده و مأمور اطلاعاتی نیروی دریایی انگلیسی (۱۲ اوت سال ۱۹۶۴ میلادی), به خدمه آمبولانس
— لنی بروس، کمدین آمریکایی (۳ اوت سال ۱۹۶۶ میلادی), که منظورش مواد بودهاست.
«اضطرا-!»
— Nick Piantanida, چترباز آمریکایی (۲۹ اوت سال ۱۹۶۶ میلادی), در پیامی اضطراری از بالن استراتو جامپ ۳ در حادثه سقوط بالنش به تاریخ ۱ می ۱۹۶۶ این را گفت. در این حادثه وی برای مدتی به کما رفت و سپس جان باخت.
— تام سیمپسون، دوچرخهسوار انگلیسی (۱۳ ژوئیه سال ۱۹۶۷ میلادی), که درخواست داشت وی را روی دوچرخهاش برگردانندت؛ تنها لحظاتی پیش از مرگش در کوه ونتو در مسابقههای 1967 Tour de France
«کمک، کمک! این صدای ناسا ۹۲۲ است. تنها کمی مانده به اورلاندو بیرون میپرم … منظورم تالاهاسی بود!»[۲۱۴][۲۱۵]
— کلیفتن ویلیامز، فضانورد آمریکایی (۵ اکتبر سال ۱۹۶۷ میلادی), پیش از پرش به بیرون ناموفق از یک هواپیمای در حال سقوط
«میدانم آمدهای اینجا تا مرا بکشی. شلیک کن، ترسو، تو فقط یک نفر را میکشی.»[۲۳][۲۱۶]
("Sé que estás aquí para matarme. Dispara, cobarde, solo vas a matar a un hombre.")
— چه گوارا، دولتمرد و انقلابی آرژانتینی (۹ اکتبر سال ۱۹۶۷ میلادی), در حالی که به دستگیرکنندگانش مینگریست، این را گفت.
— رابرت اف. کندی، سیاستمدار آمریکایی (۶ ژوئن سال ۱۹۶۸ میلادی), در حال صحبت با کادر پزشکی که به دفعات وی را روی برانکار قرار داده بودند و تنها کمی پس از تیر خوردن و از هوش رفتنش.
«من همواره همسرم، بچههایم و نوههایم را دوست داشتهام و همواره کشورم را دوست داشتهام.[۳۰][۴۱] میخواهم بروم. خدا، من را ببر.»[۳۰][۴۱][۶۰]
— دوایت آیزنهاور، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا (۲۸ مارس سال ۱۹۶۹ میلادی)
«دنیای عزیز، من تو را ترک میکنم چون حوصلهام سر رفتهاست. حس میکنم به اندازه کافی زندگی کردهام. من تو را با تمامی نگرانیهایت در این چاه فاضلاب تنها میگذارم — موفق باشی.»[۳۹][۲۲۷]
— جرج سندرز، بازیگر انگلیسی (۲۵ آوریل سال ۱۹۷۲ میلادی) که در یکی از یادداشتهای خودکشیاش این را نوشته بود
— Murray Hudson, GC, جراح نوزادان اهل زلاند نو (۱۳ فوریه سال ۱۹۷۴ میلادی), به سربازی که با یک نارنجک در دستش یخ زده بود این را گفت. هنگامی که نارنجک از دست سرباز رها شد، منفجر شد و هر دو را به کشتن داد.
«عزیزم، پیش از آنکه من را برای خداحافظی ببوسی، موهایت را درست کن. خیلی به هم ریختهاست.»[۴۶]
— جورج کلی، نمایشنامهنویس و بازیگر آمریکایی (۱۸ ژوئن سال ۱۹۷۴ میلادی), به یکی از خواهرزادگانش
«طبق سیاست کانال ۴۰ مبنی بر جلب توجه شما به خون و دل و روده به صورت پخش زنده و رنگی، یک مورد نخستین دیگر را شاهد خواهید بود - یک تلاش برای خودکشی.»[۲۲۹][۲۳۰]
— کریستین چاباک، خبرخوان آمریکایی شبکه WXLT (۱۵ ژوئیه سال ۱۹۷۴ میلادی), که فوری پس از گفتن این جملهها در برنامه زنده به سر خود شلیک کرد.
— فرانسیس گری پاورز، خلبان آمریکایی (۱ اوت سال ۱۹۷۷ میلادی), واپسین پیام رادیویی مخابره شده پیش از سقوط بالگردش که او و فیلمبردارش، جورج اسپیرز، در آن کشته شدند.
— چارلی چاپلین، بازیگر و فیلمساز انگلیسی (۲۵ دسامبر سال ۱۹۷۷ میلادی), این را در پاسخ به یک کشیش که گفته بود: «خدا روحت را قرین رحمت کند»، گفت.
«فکر میکنم چه کار خواهم کرد؟ مغز خودم را بیرون میپاشم؟»[۲۳۹]
— Terry Kath, خواننده اصلی و گیتارنواز گروه موسیقی شیکاگو (۲۳ ژانویه سال ۱۹۷۸ میلادی), پیش از اینکه به اشتباه به خودش شلیک کند، این را گفت.
«همین بود، بچه.»
— جیمز مکفرون خلبان PSA Flight 182 (۲۵ سپتامبر سال ۱۹۷۸ میلادی), هنگامی که بوئینگ ۷۲۷ با یک سسنا ۱۷۲ روی آبهای سندیگو با هم برخورد کردند، این را گفت.
— Frederick Valentich, هوانورد استرالیایی (۲۱ اکتبر سال ۱۹۷۸ میلادی), واپسین پیام رادیوییاش پیش از ناپدید شدنش و به احتمال در اشاره به یک شیء ناشناس پرنده این را گفت.
— Tony Prangley , راننده انگلیسی (۲۶ نوامبر سال ۱۹۷۸ میلادی), پیش از حادثه اماس استار کمپس، که در آن او و همکار رانندهاش، مایکل وارد، به قعر دریا سقوط کردند.
«نکنید، نکنید، نکنید، این کار کسی را مجروح میکند. بنشینید.»[۲۵۰]
— رابرت باد دوایر، سیاستمدار آمریکایی (۲۲ ژانویه سال ۱۹۸۷ میلادی), به گزارشگرانی که تلاش داشتند مانع شلیکش به خود در برنامه زنده تلویزیونی بشوند، این را گفت.
— Ricardo López, مهارکننده آفت اروگوئهای-آمریکایی (۱۲ سپتامبر ۱۹۹۶), پیش از خودکشیاش با اسلحه. وی یک بمب را برای آهنگساز ایسلندی بیورک با نامه پست کرده بود در تلاش برای کشتنش.
— جان دنور، خواننده و ترانهسرای آمریکایی (۱۲ اکتبر سال ۱۹۹۷ میلادی), که در واپسین پیام رادیوییاش این را دربارهٔ یک کد چهار رقمی که فرستاده بود، پرسید پیش از آنکه هواپیمایش یعنی روتان لانگ-ئیزد سقوط کند.
— جو دیماجیو، بازیکن بیسبال آمریکایی (۸ مارس سال ۱۹۹۹ میلادی)
«اووو، گادفادر (کشتیگیر), تنها، بردن اسمش، حالم را خراب میکند. اَهههه! پدرخوانده، یار قار من، او نمایانگر همه ایرادهای دبلیودبلیوئی است. اما نترسید، زیرا به من میگویند بلیزر آبی و همواره بر بدکاران پیروز میشوم؛ و شما میدانید چرا؛ چون من قربانیهای خود را میگیرم، دعاهای خود را میکنم و شیرم را میخورم. وْوووو!»[۲۷۱]
— Owen Hart, کشتیگیر حرفهای کانادایی-آمریکایی (۲۳ مه سال ۱۹۹۹ میلادی), در حال مصاحبه با تلویزیون و پیش از افتادنش در رینگ یک مسابقه Over the Edge (1999)
– Todd Beamer, مسافر آمریکایی پرواز شماره ۹۳ خطوط هوایی یونایتد (۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی), که با گفتن این جمله به دیگران علامت داد که حمله به گروگانگیران را آغاز کنند. این کار وی سبب شد هواپیما سقوط کند و کنترل آن را با مشکل مواجه کرد.
— Ricardo Alfonso Cerna, جانی گواتمالایی (۱۹ دسامبر سال ۲۰۰۳ میلادی), این را پیش از خودکشی با اسلحهای که در لباس مخفی کرده بود و به یک افسر پلیس که یک بطری آب به وی داده بود، گفت.
«به چی شلیک میکنید؟! من پَت تیلمَن هستم. لامذهبها من پت تیلمن هستم!»[۲۸۰][۲۸۱]
«نام من نیک بِرگ است. نام پدرم مایکل. نام مادرم سوزان. من یک خواهر و یک برادر دارم؛ دیوید و سارا. من در وِست چِستر پنسیلوانیا، نزدیک فیلادفیا زندگی میکنم.»[۲۸۲]
— نیک برگ، تعمیرکار برجهای رادیویی اهل آمریکا (۷ مه سال ۲۰۰۴ میلادی), که این گفتههای پایانیاش در یک ویدیو بود که پیش از کشته شدنش توسط شبهنظامیان اسلامی از وی گرفته شد.
— Dave Shaw, خلبان هواپیماهای بازرگانی و غواص فنی اهل استرالیا (۸ ژانویه سال ۲۰۰۵ میلادی), در اشاره به ماسک غواصیاش پیش از مرگش در غواصی برای یافتن جسد Deon Dreyer این را گفت.
— استیو اروین، محافظهکار استرالیایی (۴ سپتامبر سال ۲۰۰۶ میلادی), که این را به یک فیلمبردار به نام جاستین لینوس و پیش از اینکه سینهاش با یک نیش گونهای ماهی سوراخ شود، گفت.
— مایکل جکسون، آهنگساز آمریکایی (۲۵ ژوئن سال ۲۰۰۹ میلادی), که از پزشکش، his doctor درخواست کرد پروپوفول بیشتری به وی بدهد و او نیز با این کار موافقت کرد. همین را سبب مرگ مایکل جکسون دانستهاند.
«من شادترین مرد دنیا هستم. من به تازگی موفق شدم یک قله زیبا را فتح کنم.»[۲۹۴]
— Clifton Maloney, بازرگان آمریکایی (۲۵ سپتامبر سال ۲۰۰۹ میلادی), پیش از بهخواب رفتنش در کمپ شماره دو چو ایو که هیچگاه بیدار نشد.
— پل واکر، بازیگر آمریکایی (۳۰ نوامبر سال ۲۰۱۳ میلادی), پیش از مرگش به همراه دوستش، راجِر روداس، در تصادف با پورشه کاررا جیتی
«نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم.»[۳۰۵]
«از آنجایی که هیچ سندی به من اشاره نمیکند و هیچ اشاره یا دلیل اثباتی برای من نیست، آنها تنها گمانهزنی میکنند و با واسطه حرف میزنند. من هیچگاه خود را نفروختم و این اثبات شدهاست.»[۳۱۳]
("Como en ningún documento se me menciona y ningún indicio ni evidencia me alcanza sólo les queda la ESPECULACIÓN o inventar intermediarios. Jamás me vendí y está probado.")
— آلن گارسیا، دولتمرد پرویی (۱۷ آوریل سال ۲۰۱۹ میلادی), در واپسین تویتش و یک روز پیش از خودکشیاش این مطالب را بیان کرد.
«منظور این است که ببین، دو تا اشتباه یک درست ایجاد نمیکنند …»[۳۱۴]
— Etika, مدل، یوتوبگر و ویدیوساز اینترنتی اهل آمریکا (ح. ۱۹ ژوئن سال ۲۰۱۹ میلادی), در واپسین ویدیواش به نام «متاسفم»
«به پیشبرد بازی ادامه میدهم، لبران جیمز. خیلی به برادرم احترام میگذارم 💪🏾 #336۴۴»[۳۱۵]
— کوبی برایانت، بازیکن بسکتبال بازنشسته اهل آمریکا از تیم لس آنجلس لیکرز (۲۶ ژانویه سال ۲۰۲۰ میلادی), last توییتر که به لبران جیمز برای بردنش به فهرست مدالآوران همه زمانهای اتحادیه ملی بسکتبال. وی این تبریک را یک شب پیش از مرگش در یک سانحه سقوط بالگرد گفته بود.
«من با جری استیلر در دهه ۶۰ و هنگامی که در باشگاههای مشابه در دهکده گرینیچ بازی میکردیم، ملاقات کردم. با او و ان میرا. شوربختانه برای ما آنها سرگرمکنندهتر بودند! ما نمیتوانستیم حسود باشیم پس با هم دوستان خوبی شدیم. #JerryStiller"[۳۱۶]
— فرد ویلارد، بازیگر، کمدین و نویسنده آمریکایی (۱۵ مه سال ۲۰۲۰ میلادی), واپسین تویتش در غم مرگ جری استیلر چهار روز پیش از مرگ خودش
«نزدیک به ۱۰۰ اظهار نظر رک در روز. انکار نمیکنم که به من برمیخورد. «بمیر»، «تو زشت هستی»، «باید ناپدید شوی» این چیزها را دربارهٔ خودم باور کرده بودم؛ بیش از آنجه آنها میخواستند. ممنونم، مادر، برای هدیه زندگی که به من دادی. در تمام زندگیام میخواستم دوست داشته شوم. از هر کسی که من را پشتیبانی کرده، ممنونم. همه شما را دوست دارم. متاسفم که ضعیفم.»
— هانا کیمورا، کتشیگیر حرفهای ژاپنی (۲۳ مه سال ۲۰۲۰ میلادی), واپسین تویتش پیش از مرگ. [note ۵۷]
«شکمم درد میکند، گردنم درد میکند، همهجایم درد میکند … من را نکشید.»[۳۱۹]
— جورج فلوید، نگهبان روستوران اهل آمریکا (۲۵ مه سال ۲۰۲۰ میلادی), مرگ وی به سبب آنکه افسر پلیس مینیاپلیس، دِرِک چاوین وی را بهصورت بسیار خشنی دستگیر کرده بود که منجر به مرگش شد، سر زبانها افتاد.
واپسین گفتههای محکومان به مرگ
John André, افسر ارتش انگلیس، پیش از اعدام شدنش به واسطه جاسوسی برای ارتش قارهای: «به درگاه تو دعا میکنم که شاهد باشی من با سرنوشتم همچون یک مرد روبهرو میشوم.»[۳۲۰]
ژان سیلوان بیی، ستارهشناس، ریاضیدان و سیاستمدار فرانسوی، که در پاسخ به یکی از تماشاچیان اعدامش با گیوتین که پرسیده بود آیا تنش به لرزه افتاده، چنین گفت: "Oui mon ami, mais c'est de froid." («بله دوست من؛ اما لرزشم به خاطر سرماست»).[۳۲۱]
Lena Baker: «هرچه کردم به قصد دفاع شخصی بود؛ چراکه در غیر این صورت کشته شده بودم. جایی که من بودم نمیتوانستم از پس آن برآیم. خداوند من را بخشیدهاست. چیزی علیه کسی ندارم. من برای آقای پریچِت پنبهچینی کردهام و او با من خوشرفتار بود. آماده رفتنم. من تنها یک عدد هستم. آمادهام با خدای خود ملاقات کنم. وجدان قویای دارم.»[۳۲۲]
ارشدالله، پیش از اعدام شدن به سبب دخالتش در برگرداندن محمدعلیشاه به پادشاهی ایران: "زنده باد محمدعلیشاه!" ("Long live Shah Muhammad Ali!")[۳۲۳]
Arthur Gary Bishop: «من دوباره میخواهم صمیمانهترین و عمیقترین عذرخواهیهایم را نسبت به خانوادههای قربانیانم بیان کنم. حقیقتاً شرمندهام. من یک دل سیر برای همدلی با غم و ویرانی روان آنها گریه کردهام و امیدوارم آنها متوجه دلمشغولیها و دعاهایی که برایشان داشتهام، بشوند.»[۳۲۴]
بِلَک سِزار، که لقبش را از روی نام the eponymous pirate به وی داده بودند. وی یکی از محکومین بریتانیایی در استرالیا، که از مجازات اعدام در سال ۱۷۸۹ فرار کرد و به صورت یک جنگلنشین در طبیعت مخفی شد. وی با دزدی از باغها به وسیله تفنگ توانسته بود به زندگیاش ادامه دهد. طبق گفته مأمور دولت، David Collins هنگامی که دستگیرش کردند، وی: «چنان نسبت به رویارویی با مرگ، بیتفاوت بود که در زندان اعلام کرده بود اگر قرار باشد اعدام شود، پیش از مرگ، با دست انداختن جلاد خواهد خندید.»[۳۲۵]
آن بولین: «ای خدا، به من رحم کن. ای خدا، به من رحم کن.»[۲۶]
Jerome Bowden: «نام من جرمی بودن است و مایلم بگویم دارم اعدام میشوم. همچنین میخواهم از کسانی که در این مدت در این مرکز از من مراقبت کردند، تشکر کنم؛ و امیدوارم با اعدام شدن من کمی نور بر این چیز ناثواب بیافتد. همچنین مایلم اگر میشود پیش از اعدام با کشیش لیزل دعا بخوانم. از همگی متشکرم.»[۳۲۶]
جان براون: «من، جان براون، اکنون بهتقریب مطمئن هستم که جرائم این سرزمین گناهکار از بین نخواهد رفت، مگر با خون.[۲۶] اکنون که فکر میکنم، میبینم من بیهوده خود را گولزده بودم که بدون خونریزی زیاد بشود این کار را کرد.»
تد باندی: «مراتب دوستداشتن من نسبت به دوستان و خانوادهام را به آنها برسانید.»[۳۲۷]
Edith Cavell, پرستار انگلیسی که به تاریخ ۱۲ اکتبر سال ۱۹۱۵ به سبب کمکش به نیروهای متفقین برای فرار از بلژیک زیر اشغال آلمان نازی به هلند بیطرف، اعدام شد. وی این سخنان را با کشیشی از کلیسای انگلیکان به نام استرینگ گاهان که اجازه یافته بود یک شب پیش از اعدامش با وی ملاقات کند، بیان کرد. وی چنین گفت: «وطنپرستی کافی نیست. من نباید هیچ تلخی یا تنفری از کسی به دل داشته باشم.» این جملهها زیر تندیس وی در سنت مارتینز پلیس حکاکی شدهاست. این تندیس در میدان ترافالگار در لندن واقع است. واپسین گفتههایش به کشیش لوتریان آلمانی به نام پاول لو سور، چنین بود: «از کشیش گاهان بخواهید بعداً به عزیزانم بگوید روحم در امنیت و آرامش است و برای وطنم میمیرم.»
Roger Keith Coleman: «یک مرد بیگناه امشب خواهد مرد. هنگامی که بیگناهی من ثابت شد، امیدوارم آمریکا همچون دیگر کشورهای متمدن پی به بیعدالتی حکم اعدام ببرد. واپسین گفتههایم خطاب به زنانی است که دوستشان دارم. دوست داشتن، ابدی است. دوست داشتن من برای شما تا ابد وجود خواهد داشت. دوستت دارم، شارون.» نیاز به یادآوری است که در سال ۲۰۰۶ نتایج آزمایشهای دیاِناِی مشخص کرد که کلمن واقعاً گناهکار بودهاست.[۳۲۹]
توماس کرنمر، با اشاره به Acts 7:56: «پروردگار مسیح، روح من را پذیرا باش… درهای بهشت را گشوده میبینم در حالی که مسیح در سمت راست خدا ایستادهاست.»[۳۳۱][note ۵۸]
Francis Crowley: «شما حرامزادهها. مراتب عشق من نسبت به مادرم را به او برسانید.»[۳۶]
لئون چولگوش، قاتل رئیسجمهور ویلیام مککینلی: «رئیسجمهور را کشتم؛ چراکه او دشمن انسانهای خوب بود—انسانهای خوب کاری. برای جرمی که مرتکب شدهام، شرمنده نیستم.[۳۶][۳۳۲] شرمندهام که نتوانستم پدرم را ببینم.»[۳۳۲]
ژرژ دانتون، پیش از اعدامش با گیوتین: "Tu montreras ma tête au peuple. Elle en vaut la peine." («سرم را به مردم نشان دهید. ارزش دیدنش را دارد.»)[۹][۴۱]
جانی گارِت: «میخواهم از خانوادهام برای اینکه من را دوست داشتهاند و از من مراقبت کردهاند، تشکر کنم و باقی دنیا به درک.»[۲۳][۴۶][۳۲۷]
Kenneth Edward Gentry: «خدا را شکر میکنم که در ۱۴ سال گذشته به من اجازه داد مثل یک مرد رشد کنم. به خانواده جِی. دی، به خاطر رنجی که در ۱۴ سال گذشته متحمل شدهاید شرمندهام. امیدوار امشب کمی آرامتان کند. به خانوادهام، خوشحالم که امش به خانه نزد مسیح بر میگردم. مسیح عزیز، دارم میآیم. من را به خانه ببر. به سوی تو میآیم.»[۳۴۰]
Gary Gilmore: «بزن بریم!» , پیش از اعدامش با شلیک اسلحه.[۴۶][۳۲۷][۳۴۱] همچنین گفته شده هنگامی که گیلمور در حال رفتن به محل اعدامش از کنار Hi-Fi Murderers میگذشته گفته: «خدانگهدار، پیِر و اَندرو. بعداً شما را بهطور مستقیم خواهم دید.»[۳۲۷][۳۴۱]
G.W. Green: (به تقلید از گَری گیلمور) «آماده آتش. بزن بریم، مرد.»[۳۲۷]
Roosevelt Green: «من دارم برای قتلی میمیرم که مرتکب نشدم؛ قتلی که کس دیگری مرتکب شده … خدا را دوست دارم و امیدوارم همه شما هم خدا را دوست داشته باشید و اینکه خدا من را به پادشاهیاش ببرد و خدانگهدار، مادر.»[۳۲۷]
ایرما گرزه: "شَنِل."[۳۴۲][۳۴۳] (که برگردان آن میشود «سریع» یا «زود باشید» یا «سریع انجامش دهید.»)[۳۴۴]
آدولف آیشمان: «زنده باد آلمان. زنده باد آرژانتین. زنده باد اتریش. این سه کشوری هستند که من بیشترین ارتباط را با آنها داشتهام و هرگز آنها را فراموش نخواهم کرد. به همسرم، خانوادهام و دوستانم درود میفرستم. آمادهام. ما خیلی زود دوباره همدیگر را خواهیم دید؛ چراکه این سرونشت همه انسانهاست. من یک خداباور میمیرم.»[۳۴۵]
Donald Harding: وی از گفتن واپسین گفتار خودداری کرد اما به جلادها اشاره کرد کار را آغاز کنند. خفگیاش در اتاق گاز پیش از آنکه مرگش تأیید شود، ۱۱ دقیقه به طول انجامید و گفته شده واپسین دقایق زندگیاش به دادستان Grant Woods فحش میداده و انگشت وسطیاش را نشان میداده.[۳۲۷][۳۴۶]
Robert Alton Harris: «شما میتوانید یک پادشاه باشید یا یک پاکبان، اما همگی روزی با عزرائل خواهند رقصید.» (این گفته وی در واقع یک نقل قول اشتباه از[۳۴۷] فیلم سفر وحشیانه بیل و تد به سال ۱۹۹۱ است که در واقع دوبارهگویی یک عبارت آلمانی از danse macabre است که میگوید: Wer war der Thor, wer der Weiser, wer der Bettler oder Kaiser? Ob arm, ob reich, im Tode gleich («احمق کی بود؛ خردمند کی بود؛ گدا کی بود یا امپراتور کی بود؟ ثروتمند یا فقیر، همه در برابر مرگ یکی هستند.»).[۳۲۷]
جو هیل: در ۱۹ نوامبر ۱۹۱۵، هنگامی که معاون کلانتر، شِتلِر، که مسئول جوخه آتش اعدام بود، داشت فرمان آتش میداد، (با گفتن «آماده، هدف،») جوهیل فریاد زد: «آتش -- شلیک کنید!»[۳۴۸] هیل، تنها کمی پیش از اعدامش، به Bill Haywood, رهبر کارگران صنعتی جهان نامهای با این مضمون نوشته بود: «خدانگهدار، بیل. من مثل یک شورشی آبی واقعی میمیرم. وقت من را با گریه و زاری تلف نکن. سازماندهی کن … میتوانی ترتیبی بدهی که جسدم به مرز ایالت برای خاکسپاری برده شود؟ نمیخواهم در یوتا بمیرم.»[۳۴۹][۳۵۰]
لوئی شانزدهم، پادشاه فرانسه در صحبت با جلادانش: "Messieurs, je suis innocent de tout ce dont on m'inculpe. Je souhaite que mon sang que vous allez répandre ne retombe jamais sur la France." («عالیجنابان، من نسبت به هر آنچه من را به آن محکوم کردهاند، بیگناهم. امیدوارم خون من پایهگذار آیندهای بهتر برای فرانسه باشد.»)[۱۴]
ماری آنتوانت، ملکه فرانسه که از جلاد خود برای اینکه پایش را لگد کرده بود، عذرخواهی کرد: "Pardonnez-moi, monsieur. Je ne l'ai pas fait exprès." («ببخشید، قربان. بهعمد این کار را نکردم.»)[۱۴][۵۲]
Harry Morant, به جوخه آتش اعدامش: «حرامزادهها، مستقیم شلیک کنید. گندکاری نکنید!»[۳۶۰]
Ronald Clark O'Bryan: «چیزی که قرار است در چند دقیقه بعد روشن شود، اشتباه است! با این حال، ما انسانها، قطعاً دچار خطا و اشتباه میشویم. این اعدام هم یکی از آن اشتباهات است؛ اما این بدان معنی نیست که تمام نظام قضایی ما اشتباه است؛ بنابراین، من تمام کسانی که در مردن من نقش داشتهاند را میبخشم. همینطور، برای هر کسی که به هر نحوی در عمر ۳۹ سالهام وی را آزار دادم، دعا میکنم و طلب بخشش دارم؛ همانطور که خودم هر کسی که من را آزار داده باشد میبخشم؛ و دعا میکنم و از خدا برای همه ما انسانها طلب بخشش میکنم. عشق نامیرای خودم به عزیزانم را نثار میکنم. به آنان که به من نزدیک بودهاند میگویم که تکتکتان را قلباً دوست میدارم. خدا همگیتان را قرین رحمت کند و بهترین الطافش را همیشه نثارتان کند. رانِلد سی.او. برایان. پی.اس. در زمان حضورم در اینجا، همه کارکنان دپارتمان عدالت تگزاس با من خوشرفتار بودند.»[۳۶۱]
Saint John Ogilvie در شهر Glasgow Cross و به تاریخ مارس ۱۶۱۵ ابتدا حلقآویز، سپس در آب، خفه و بعد بدنش تکهتکه شد. همه اینها بدین سبب بود که وی دین کاتولیک را ترویج کرده بود که در آن زمان در اسکاتلند، ممنوع بود. وی همچنین از سرسپاری به جیمز یکم انگلستان سرباز زده بود.[۳۶۲] واپسین گفتههای اوجیلوی چنین بود: «چنانچه در اینجا کاتولیکهایی هستند که خود را پنهان کردهاند، بخواهید برایم دعا کنند، اما من دعاهای بدعتگذاران را نمیخواهم.»
ویلیام پالمر قاتل در اعدامش که در ملأ عام صورت گرفت، به دریچه بازشونده سکوی اعدام نگاه کرده و به جلادش گفت: «مطمئنی امن است؟»[۳۶۳]
Albert Parsons: «وای، مردان آمریکا، آیا من اجازه صحبت دارم؟ کلانتر، متسون، لطفاً بگذار صحبت کنم! بگذار صدای مردم شنیده شود! وای—» (صحبتش در میانه به سبب باز شدن دریچه سکوی اعدام، قطع شد و ناتمام ماند)[۳۳۶]
والتر رالی که در حیاط قدیمی کاخ وست مینستر به تاریخ اکتبر ۱۶۱۶ سربریده شد. «بگذارید گسیل شویم", وی این را به جلادش گفت. «هماکنون تبولرزم دوباره به سراغم آمده. نمیگذارم دشمنانم فکر کنند من از ترس مرگ میلرزم.» پس از آنکه تبری که قرار بود سرش ر با آن از تنش جدا کنند را دید، کمی فکر کرد و گفت: «این یک دوای تیز است، اما اما درمانی است برای همه بیماریها و بدبختیها.» طبق نظر بسیاری از زندگینامهنویسان، بهطور مثال Raleigh Trevelyan, در کتابش (2002) Sir Walter Raleigh (سر والتر رالی-۲۰۰۲) واپسین گفتههای رلی (در حالی که دراز میکشید تا تبر سرش را قطع کند) این چنین بود: «بزن، مرد، بزن!»[۳۹]
Bartolomeo Vanzetti: «میخواهم برخی افراد را به سبب کاری که اکنون میخواهند با من بکنند ببخشم.»[۳۶۶]
سقراط، تنها پیش از محاکمهاش با نوشیدن شوکران زهرآلود که به زور و برای اجرای حکم اعدامش به وی خورانده شد: "Κρίτων, ἔφη, τῷ Ἀσκληπιῷ ὀφείλομεν ἀλεκτρυόνα· ἀλλὰ ἀπόδοτε καὶ μὴ ἀμελήσητε" («کریتو، ما یک خروس به اسقلبیوس بدهکاریم. لطفاً یادت نرود غرض را بپردازی.»)[۳۶۷]
Elisabeth von Thadden, پیش از اعدامش توسط نازیها: "Setzen Sie ein Ende, o Gott, für alle unsere Leiden." («نقطه پایانی بگذار، پروردگارا، بر همه رنجهای ما.»)[۹][note ۶۰]
Karla Faye Tucker: «بله قربان. مایلم به همه شما بگویم، خانواده تورنتون و جری دینز که من خیلی شرمندهام. امیدوارم خداوند با این کار به شما آرامش دهد. عزیزم، دوستت دارم. ران، از طرف من، پِگی را در آغوش بگیر. همه با من خیلی خوب بودهاند. همه شما را خیلی دوست دارم. اکنون با مسیح رودرو میشوم. واردن بَگِت، از همه شما خیلی ممنونم. شما با من خیلی خوب بودید. همه شما را خیلی دوست دارم. همه شما را وقتی بیایید، در آنجا خواهم دید. منتظرتان خواهم ماند.»[۳۷۰][۳۷۱]
هنری ویرتز، با اشاره به طناب: «این خیلی سفت بسته شده.»[۳۱]
آیلین وورنوس: «بله، تنها مایلم بگویم که با تلاطم کشتی میرانم؛ و باز خواهم گشت، همچون روز استقلال، با مسیح. ۶ ژوئن، روز استقلال. کشتی بیگ مادِر و باقی، باز خواهم گشت، باز خواهم گشت.»[۳۷۳]
↑همچنین گفته شده که واپسین گفتههایی که آگوستوس بر زبان رانده این بوده: «بنگرید، من رم را با تلی از خاک رس به چنگ آوردم و آن را مرمرین به او تحویل میدهم.» این جمله پر بیراه نیست؛ چراکه این سخنان، واپسین سخنرانیش در اجتماع بودهاست.[۱۱][۱۳][۱۴]
↑در ارتباط با نوشیدنی ترشی که پیش از مرگ نوشیده بود. تنها انجیل یوحنا به سخنان پایانی عیسی میپردازد. با این حال، هم در انجیل متی و هم در انجیل مرقس آمده که وی در هنگام نوشیدن آن نوشیدنی تا لحظه مرگش، صداهایی از خود بروز دادهاست. در مقابل، انجیل لوقا'به یک مکالمه طولانی میان عیسی با یکی از یاران محکومشدهاش اشاره میکند که با این عبارت از عیسی پایان مییابد: Psalm 31:5: «خدای پدر، روحم را به تو تقدیم میکنم.» نقل قولی که در هیچیک از ۳ انجیل دیگر یافت نمیشود. برای آگاهی بیشتر، هفت کلمه آخر عیسی را بنگرید. توجه داشته باشید که عیسی، سخنان پایانی در رابطه با رستاخیزش پیش از عروجش دارد)
↑این گونه نیز گزارش شدهاست: «دارم تلاش میکنم تا آنچه خدایی است در من را بیرون آورم و به آنچه خدایی است در همهچیز برسانم», «دارم تلاش میکنم آنچه خدایی است در من [یا در ما] را با آنچه خدایی است در همهچیز تلفیق کنم.», «تلاش کنید خدای درون خد را با خدای در همهچیز تلفیق کنید», یا «تلاش کنید الهیات درون خود را با الهیات درون همهچیز تلفیق کنید.»[۱۸]
↑همچنین گفته شده as «خود را به خدا، مریم مقدس، سنت دنیس و به قدیسان وفادار به این کلیسا میسپارم» و «تنها به دستان تو، جانم را میسپارم.» (به نقل از عیسی).[۲۶]
↑این گونه نیز گفته شده: «مالک خیلی چیزها هستم اما هیچ چیز ندارم. باقی، همه از آن شما.» و "Je m'en vais chercher le grand peut-être" («شاید روزی بزرگ شوم»).[۳۹]
↑ماجرای واپسین گفتههایی که ادیسون بر زبان راند، مورد مناقشه است.[۲۴]
↑همچنین بدین صورت نیز گزارش شدهاست: «چی؟ آنها دارند میآیند؟ پس با خوشحالی میمیرم.»[۳۱]
↑در این رابطه مناقشه وجود دارد.[۵۰] البته این گفته نیز بهطور وسیعی آخرین سخنان وی برشمرده میشود.
↑اینکه آیا این جملهها آخرین جملههای برنز بوده باشند مورد مناقشه است.[۹]
↑همچنین اینطور گزارش شدهاست: «این یک زخم کشنده است، دکتر.»[۲۳]
↑به این صورت نیز گزارش شدهاست: «و از Lady Hamilton عزیزم مراقبت کن، Hardy. از لیدی همیلتون بیچاره مراقبت کن. مرا ببوس، هاردی… یادت باشد من لیدی همیلتون و دخترم هوراتیا را به عنوان ارثی برای کشورم یادگار میگذارم، و هیچگاه هوراتیا را از یاد نبر.»[۳۵]
↑همچنین اینطور گزارش شده: «ای وطنم! چگونه تو را ترک کنم!» و «ای وطنم! چه قدر تو را دوست میدارم!»[۳۵]
↑اینطور نیز نقل شده: "Io lascio qualque cosa di caro nel Mondo" («چیز گرانبهایی را برای دنیا به جا میگذارم.»)[۹] و «اکنون باید به خواب بروم. شب خوش.»[۹][۲۳]
↑بر سر واپسین گفتههایی که بتهوون بیان کرده بود، تا اکنون نیز مناقشه وجود دارد.[۱۴] با این حال باید گفت این واژگان، واپسین گفتههایی بودند که بهطور رسمی از وی ثبت است.
↑اینطور نیز گزارش شده: "Immer nur Du hast mich verstanden … und Sie haben es falsch" («تنها تو مرا درک کردی و اشتباه درک کردی»), که به دانشجوی مورد علاقهاش اشاره کرده بود.[۹]
↑همچنین گزارش شده: "Mehr Licht" («نور بیشتر»)[۹][۴۵] و به دخترخواندهاش Ottilie von Pogwisch, "Komm, meine Kleine, und gib mir deine Hand" («بیا، کوچولوی من، و دستهایت را به من بده.»).[۹]
↑همچنین این گونه گزارش شده: «امیدوارم هر کدامتان را در بهشت ببینم. فرزندانم، خوشرفتار باشید. همگیتان؛ و تلاش کنید خود را آماده تغییر کنید.»[۶۰] سپس جکسن از یک برده به نام جورج درخواست کرد دو تا از سه بالتش را بردارد.[۷۰]
↑همچنین گفته شده: "Jouez Mozart en mémoire de moi et je vais vous entendre" («به یاد من، موزارت پخش کنید و من شما را خواهم شنید»).[۹]
↑اینها واپسین گفتههایثبت شده ملکه هستند؛ کاردینال پاتریارک کمی پس از آن رسید و و گفته شده که ملکه با اشاره به توبهنامه مسیحیت به گناهانش اقرار کرد.
↑گفته میشود کمی پیش از آن وی گفته بود: «خیلی خوب، دوست من، به جای خود برو.»[۳۹]
↑در حالی که این سخنان پایانیش بود، آخرین صدایی که از وی شندیه شد، صدای خنده بود. هنگامی که داشت نمایش Our American Cousin را تماشا میکرد، هری هاوک بازیگر، یکی از بهترین دیالوگهای نمایش را اجرا میکرد: «خب، فکر کنم به اندازه کافی بلد هستم چطور تو را پشت و رو کنم، پیردختر؛ تو sockdologizing پیرمرد-تله!» لینکلن در حالی که داشت به این صحنه میخندید، تیر خورد.[۹۰][۹۱][۹۲]
↑همچنین گفته شده: «نتیجه هرچه باشد، این را با خود به گور میبرم که نیت من برای کشورم پاک بودهاست.»[۲۶]
↑واپسین گفتههای وی مورد مناقشه واقع شده؛ چراکه لی دچار زبانپریشی بوده و همین سبب شده در ثبت گفتههایش، تناقض پیش آید.[۹۶]
↑همچون اندرو جکسون، نظرهای گوناگونی پیرامون واپسین گفتههای وی وجود دارد.[۶۰]
↑همچنین گفته شده: «اون پدرو، آن آدمها آنجا چه میکنند» (¿Qué hacen esos hombres ahí fuera, don Pedro?").[۹۷][۹۸]
↑اینطور نیز گفته شده: «ما همگی خواهیم رفت» (هنگامی که همسرش ایدا گفت: «من هم میخواهم بیایم! من هم میخواهم بیایم!»).[۴۶]
↑همچنین گفته شده: «چراغها را خاموش نکنید. میترسم در تاریکی به خانه بروم.»[۲۳]
↑اینطور نیز گزارش شده: «حتی در دره سایه مرگ، دو و دو شش نمیشوند.»[۴۳]
↑دربارهٔ واپسین گفتار ملوان اسمیت مناقشه بسیاری وجود دارد. طبق گزارشهای روزنامهها، هنگامی که کشتی لحظههای پایانی غرق شدن را سپری میکرد، ملوان اسمیت به هر که هنوز روی کشتی بود، گفته بود: «پسرها، انگلیسی رفتار، انگلیسی!»؛ اما این در واقع یک شایعه از سوی روزنامههای انگلیسی آن زمان بودهاست.[۱۲۶] حتی یکی از کارمندان بازمانده تایتانیک به نقل از ملوان امسیت این گفتهها را تأیید کردهاست.[۱۲۶] از آنجا که طبق گفته استوارت براون، ملوان اسمیت در لحظههای پایانای و پیش از رفتن به اتاق کنترل کشتی، هنوز به دیگران دستور میداده، میتوان گفت آنچه در بالا از واپسین گفتههای وی آمده، قابل اعتماد است.
↑به احتمال زاید داستان واپسین گفتههای وی توسط راکنه ساخته شده باشد.[۲۳]
↑همچنین گفته شده: «به سمت عشق روانم» ("Je vais à l'amour") به نقل از Glenway Wescott.[۱۴۲]
↑اینطور نیز گفته شده: «بعداً سیمور، بعداً», «نمیدانم چه بر سر پسران دانشگاهیم خواهد آمد», «خیلی کارها دارم که انجام دهم» و «اه».[۱۴۷]
↑همچنین گفته شده: «آهای، جیمی! دودکش پاک میشود. با شمشیر سخن بگو. خفه شو، دهان گشادی داری! هِنی، لطفاً بیان به من کمک کن. مَکس بیا اینجا… سوپ لوبیای فرانسوی کانادایی… میخواهم پولش را بپردازم بگذار مرا رها کنند.»[۴۱]
↑اینطور نیز آمده: «بوگر باگنور رجیس», «آقایان، متاسفم که شما را این گونه منتظر گذاشتم. نمیتوانم تمرکز کنم.» و «حال امپراتوری بریتانیا چهطور است؟»[۲۳]
↑وی همچنین به همسرش گفت: «به هر حال نگرانم که پس از این تو باید تنها به سینما بروی.».[۱۵۴]
↑همچنین گفته شده: «از این حمله جان سالم به در نخواهم برد. ژوزف استالین وظیفهای را که پیش از این با موفقیت انجام داده بود، به انجام رساند.»[۱۵۵]
↑این گونه نیز گزارش شده: «پانزده دقیقه وقت بیشتری برای کار کردن داریم.» به نقل از Elizabeth Shoumatoff.[۱۶۱]
↑همچنین از وی نقل است که گفته: «خدای من، داخل این چیز آدم میبینم!»[۱۷۳]
↑در واقع واپسین گفتههای وی به آلمانی و برای پرستاران انگلیسیش بیان شده که نمیتوانستند حرفش را بفهمند.[۱۸۰] بنابراین، اینها واپسین گفتههایدانستهشده وی هستند.
↑همچنین گفته شده: «همه خوشحالند؟ مایلم همه خوشحال باشند. میدانم که خودم خوشحالم.»[۲۶]
↑همچنین گفته شده: «هر غلطی که در این زندگی بکنید، باید تاوانش را بدهید.»[۱۹۷]
↑این گونه نیز گزارش شده: «واضح است"[۴۶] و «خدای من، من گلوله خوردهام.»[۶۰]
↑این واپسین ارتباط رادیویی تیپیت بود. ظاهراً وی پیش از مرگش با قاتلش صحبت کرده بود.
↑این گونه نیز آورده شده: «خواهر، خدا رحمتت کند. باشدی که همه پسرانت کشیش شوند.» (به یک راهبه پرستار)[۲۶]
↑به اشتباه اینطور نیز نقل شده: «مرا روی دوچرخهام برگردانید.»[۲۱۳]
↑طبق شایعهها لنون همچنین گفتهاست: «بله هستم.» در پاسخ به افسر پلیسی که از وی پرسیده بود آیا جان لنون است، این را گفت. اما این گفته به شدت مورد مناقشه است. طبق گزارشها، افسر پلیس، جان موران از لنون پرسیده بود: «آیا تو جان لنون هستی؟» که لنون نیز در پاسخ سری تکان داده و گفته بود: «بله.»[۲۴۳] همچنین طبق گفته افسر پلیس، بل گمبل، لنون کمی سرش را تکان داد و تلاش کرد چیزی بگوید، اما تنها صدای زمزمهوار از وی شندیه شد و سپس بیهوش شد.[۲۴۴]
↑واپسین گفتههایش همچنین در حساب اینستاگرامیاش نیز منتشر شد؛ که از این قرار است: “خدانگهدار. دوستتان دارم. خوش باشید و عمر طولانی برایتان آرزو میکنم. متاسفم. ”[۳۱۷][۳۱۸]
↑همچنین گفته شده: "این همان دستی است که آن را نوشت؛ بنابراین باید نخستین عضوی باشد که تنبیه را تجربه میکند" (در اشاره به دست راستش که با آن برگه اظهار ندامت را امضا کرده بود) و "گناه من این بود که با دستم چیزی را امضا کردم که با قلبم بدان معتقد نبودم. هنگامی که شعلهها افراشته شوند، این دست باید نخستین عضوی باشد که میسوزد."[۳۶]
↑گفتههای واپسین وی به اشتباه چنین گزارش شده: «این عبارت برای تیتر روزنامهها چهطور است؟ سیبزمینی سرخکرده.»[۴۶] وی پیش از آن نیز اظهار نظر مشابهی به یک گزارشگر به نام باب گریگوری کرده بود.[۳۳۸]
↑همچنین گفته شده: "Mach End', o Herr, mach' Ende mit aller unserer Not."[۳۶۸]
↑"Beatrice resident saw Lincoln shot". I noticed that Mr. Lincoln was laughing at something in the play. Just then I noticed the curtain in the rear of Mr. Lincoln’s box pulled apart and I looked squarely at the man as he came in. At first I thought he was one of the theater attendants bringing in a glass of water and decanter, for something shone in each of his hands. Just then a shot rang out.
↑Araújo, Paulo (2017). Miguel Bombarda: Médico e Político [Miguel Bombarda: Physician and Politician] (به پرتغالی) (1st ed.). Caleidoscópio. p. 17. ISBN978-989-8010-73-5.
↑McDonell, Michael (June 1973). "Lost Patrol"(PDF). Naval Aviation News: 8–16. Archived from the original(PDF) on 2 November 2004. Retrieved 1 November 2019.
↑Ward, Laura (2004). Famous Last Words: The Ultimate Collection of Finales and Farewells. Chrysalis Books. p. 14. ISBN1-85648-708-3.{{cite book}}: نگهداری CS1: پیشفرض تکرار ref (link)
↑"World Leaders to Gather in Paris to Honour General de Gaulle". The Times. 11 November 1970.
↑"George Sanders dead". The Canberra Times. Vol. 46, no. 13, 109. Australian Capital Territory, Australia. 27 April 1972. p. 5. Retrieved 25 November 2019 – via National Library of Australia.
↑Smart, Michael (2011). Into the Lion's Mouth: The Story of the Wildrake Diving Accident. مدفود، اورگن: Lion's Mouth Publishing. pp. 348–355. ISBN978-0-615-52838-0.
↑"PA. Treasurer Kills Self at News Conference". Associated Press. January 23, 1987.
↑Takayuki Matsutani (date unknown). Viz Media's English language release of the Hi no Tori manga. In an afterword written by Takayuki Matsutani, president of Mushi Productions.
↑Buchignani, Walter (8 December 1989). "Amid the tragedy, miracles of survival". The Gazette. Montreal. p. A3.
↑"National Affairs". نیوزویک. Vol. 61, no. 1. 7 January 1963. p. 34. Retrieved 19 December 2010. Usually, by choice, the doomed man is strapped into a scarred old chair facing the firing-squad enclosure 23 feet away. His head is hooded, and a white cloth heart, trimmed in red, is pinned to his chest. Precisely at sunup, five .30-30 rifles-one loaded with a blank—do the job. Utah's unique tradition has its own gallows humor. Just before he was shot in 1960 for killing a uranium miner, James W. Rodgers made a last request: a bulletproof vest