یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک بر زبان بود مرا آنچه ترا در دل بود دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد عشق میگفت بشرح آنچه برو مشکل بود آه از آن جور و تطاول که درین دامگه است آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود در دلم بود که بیدوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود دوش بر یاد حریفان بخرابات شدم خم می دیدم خون در دل و پا در گِل بود بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود راستی خاتم فیروزهٔ بواسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود دیدی آن قهقههٔ کبک خرامان حافظ که ز سرپنجهٔ شاهین قضا غافل بود
۲۴۶۸
غزلی با مطلع «یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود» غزل شمارهٔ ۲۰۷ از دیوانِ حافظ در تصحیحِ محمد قزوینی و قاسم غنی است.
خوانساری در برنامهٔ شمارهٔ ۱۳۵ از مجموعهٔ گلهای تازه این غزل را در دستگاهِ سهگاه اجرا کردهاست.[۲]