امیرک منصور فرزند ابومنصور عبدالرزاق حاکم توس در زمان فردوسی است. فردوسی در شاهنامه از شخصی به نام «دوست مهربان» نام میبرد که اعتقاد بر این است منظور او از این دوست مهربان همان امیرک منصور است. امیرک منصور در قیامی میهنپرستانه در سال ۳۷۷ هجری دستگیر شده و سپس در زندان کشته میشود. این احتمال وجود دارد که فردوسی بنا به محدودیتهای سیاسی، نتوانسته باشد نام امیرک منصور را به صورت صریح در شاهنامه بیاورد.
بدین نامه چون دست بردم فراز/ یکی مهتری بود گردنفراز/ جوان بود و از گوهر پهلوان/ خردمند و بیدار و روشنروان/ خداوند رای و خداوند شرم/ سخن گفتنش خوب و آوای نرم/ مرا گفت کز من چه باید همی/ که جانت سخن برگراید همی/ به چیزی که باشد مرا دسترس/ به گیتی نیازت نیارم به کس... خواست از پهلوان همان پهلوان دهقاننژاد در بیت ۱۱۷ دیباچهی شاهنامهی خالقی مطلق است، یعنی ابومنصور عبدالرزاق. و آن کسی که از گوهر پهلوان است، پسر ابومنصور، و به گمان خالقی پسر کوچک او یعنی منصور است. منصور مانند پدر بر ضد سامانیان شورش کرد و در سال ۳۷۷ شکست خورد و او را به اسارت به بخارا بردند و سر به نیست کردند. به گمان خالقی پس از مرگ ایرج، هدف سرزنش فردوسی از «مردی که بهر جهان شاهان را میکشد» پادشاه سامانی نوح بن منصور کشندهی منصور پسر ابومنصور باشد. (رجوع کنید به یادداشتهای شاهنامهی خالقی مطلق، بیت ۱۴۶ به بعد دیباچه، دفتر اول)منابع