در نظام جمهوری اسلامی ایران حقوق شمار قابل توجهی از حوزویانِ مخالف با حکومت جمهوری اسلامی (اعم از: طلبه، مجتهد و مرجع تقلید و نیز، شیعه و سنی) نقض شدهاست که از سوی رسانههای خبری و سازمانهای پشتیبان حقوق بشر گزارش شدهاند و در این مقاله بخشهایی از آن گزارشها آمدهاست.[۱][۲][۳]
«کمی قبل از فوت آیتالله آذری قمی، من (محمد مؤمن) به دیدار آقا (سید علی خامنهای) رفتم و از ایشان درخواست کردم [که] اگر اجازه بفرمایند، حصر بیت آیتالله آذری برداشته شود تا بلکه ایشان بتواند برای درمان بیماری حادّش روانه بیمارستان گردد که در غیر این صورت در مورد ایشان بیم جانی میرود. آقا [خامنهای] در پاسخ خواستهٔ من گفتند: به دَرَک!»[۵]
اعدام و ترور
مراجع تقلید
مجتهدان (غیر مرجع)
سید ابوالفضل برقعی قمی؛ مجتهدی که به دلیل مخالفت با عقاید غلوآمیز شیعه، به گونهٔ ناموفق، ترور شد و بیش از یک سال نیز زندانی بود که چند ماهش را در سلول انفرادی گذراند[۶] (مرجع تقلیدی به نام علیاکبر برقعی قمی-که به دلیل ارتباط با تودهایها، به پیشنهاد خمینی به یزد تبعید شد[۷]-و نیز یکی از کشتگان جریان قتلهای زنجیرهای ایران به نام فخرالسادات برقعی از خویشاوندان وی هستند).
محمد صادقی تهرانی؛ مرجع تقلید و مفسر قرآن که به دلیل تفاوت دیدگاههای دینیاش با فقیهان غیر قرآنگرا دو بار به جلسه درسش در مسجد، حمله کردند[۲۱] و خانهاش را نیز سنگباران کردند.[۲۲]
محمدجواد غروی (موسوی غروی)؛ فقیهی که به دلیل انتقادش به عقاید نادرست شیعی، آزارها دیده و طرد شد.[۲۳] فرزندش سید علیاصغر غروی نیز به دلیل انتشار برخی از دیدگاههای متفاوت دینیاش به شش ماه حبس محکوم شد.[۲۴]
سید صادق حسینی شیرازی؛ مرجع تقلید (و برادر سید محمد حسینی شیرازی) که از سوی حکومت جمهوری اسلامی به مرکز نشر آثارش حمله شد و کتابهایش جمعآوری شد.[۵] وی نیز چند سال به همراه فرزندش (حسین) و دو برادرزادهاش (محمدرضا و مرتضی؛ فرزندان سید محمد حسینی شیرازی) در حصر خانگی بود.[۲۷]
سید محمد روحانی قمی؛ مرجع تقلید (و نوهٔ مرجع تقلید، سید صادق روحانی قمی و برادر مرجع تقلید، سید محمدصادق روحانی) که مانند برادرش سالها در حصر خانگی بود و به دلیل مخالفت حکومت جمهوری اسلامی با جای دفن وی، سرانجام، در خانهاش خاکسپاری شد.[۲۸]
سید حسن طباطبایی قمی؛ مرجع تقلید (و فرزند سید حسین طباطبایی قمی، یکی دیگر از مراجع تقلید) که به دلیل مخالفت با ادامهٔ جنگ ایران با عراق،[۱] مانند برخی از فقیهان دیگر، توسط حکومت جمهوری اسلامی تبعید شده[۵] و سالها در حبس خانگی قرار گرفت.[۲۹][۱][۲۷][۴]
محمد طاهر شبیری خاقانی؛ مرجع تقلید (و فرزند عیسی آل شبیر خاقانی، یکی دیگر از مراجع تقلید) که پس از حمله نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خانهاش، مدرسه علمیه و کتابخانهاش مصادره شده[۳۰] و در قم، حصر میشود.[۱][۳۱][۲۷]
احمد قابل (برادر هادی قابل)؛ به دلیل انتقادهایش مدتی زندانی بود.[۳]
هادی قابل (برادر احمد قابل)؛ در سال ۱۳۸۶ به دلیل انتقادهایش به حکومت جمهوری اسلامی، توسط حکم دادگاه ویژه روحانیت به ۲۲ ماه حبس و خلع لباس[۲] محکوم شد.[۳]
مهدی انصاری سمنانی (مهرداد «شیدای سمنانی»)؛ نویسنده (صدها کتاب[۴۵][۴۶] و هزاران مقاله[۴۷])،[۴۸][۴۹][۵۰]روشنفکر، آزادیخواه، مدافع حقوق بشر، هنرمند، مبلغ پیشین دین (مجتهد[۵۱]) واژهساز و شاعری[۵۲] که بارها احضار شده و با ممنوعیتهای گوناگونی مواجه شدهاست. همچنین در حمله مأموران امنیتی دادگاه ویژه روحانیت به خانهاش او و فرزند کوچکش آسیب دیدند. وی بعدها به دلیل رویگردانی از خرافات و به نشانه اعتراض به استبداد، لباس صنفی حوزوی را کنار نهاد؛ همان گونه که پس از دگرگونی اعتقادی، مکتب فقهی و قرآنی استادش محمد صادقی تهرانی را کنار گذاشت.
محسن کدیور؛ مجتهد و نیز دارای گواهینامه دکتری فلسفه که به دلیل انتقاد به حکومت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، توسط دادگاه ویژه روحانیت،[۳] به چند سال حبس،[۱۶] محکوم شد.[۲۷]
مصطفی حسینی طباطبایی؛ مجتهد و نویسندهای که در فروردین ۱۴۰۰، در ۸۶ سالگی و به همراه دهها تن از شاگردان و هماندیشانش بازداشت شده و به مکان نامعلومی منتقل گردید.[۵۴]
سید محمدحسین کاظمینی بروجردی؛ دانشآموخته حوزویای که پدرش، سید محمد علی، یکی از مجتهدان بود. وی به اتهام محاربه و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، به خلع از لباس روحانیت و نیز ۱۰ سال حبس و تبعید[۲][۱۶] محکوم شد.[۵۹]
حسن یوسفی اشکوری؛ که به حکم دادگاه ویژه روحانیت[۳] و به دلیل برداشت متفاوت از قرآن، به اعدام، محکوم شد؛ ولی بعدها به خلع لباس روحانیت و چند سال زندان[۱۶] محکوم شد.[۲]
علی افصحی؛ سردبیر هفتهنامهٔ «سینما ورزش» که توسط دادگاه ویژه روحانیت، به اتهام توهین به مقدسات، به چهار ماه زندان و خلع لباس، محکوم شد.[۲]
مجید جعفریتبار (از خویشاوندان محمد صدوقی)؛ در سال ۱۳۹۳ به اعدام، محکوم شد؛ ولی این حکم، بعدها به حبس، کاهش یافت.[۳]
عبدالله نوری؛[۳] به دلیل تفاوت دیدگاههای اعتقادی و سیاسی، به چند سال حبس محکوم شد.
سید حسن آقامیری؛ به دلیل انتقادهایش و نیز به اتهام توهین به مقدسات، به خلع از لباس روحانیت و نیز چند سال حبس تعلیقی، محکوم شد.[۲]
محمد موسی میر شاه ولد؛ به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به مسئولان نظام، به ۲۰ ماه زندان، ۲۰ ضربه شلاق و دو سال، خلع از لباس روحانیت، محکوم شد.[۲]
سید مهدی صدر الساداتی؛ به حکم دادگاه ویژه روحانیت از لباس روحانیت، خلع شد.[۶۱]
سید حسین موسوی اهوازی؛ به حکم دادگاه ویژه روحانیت به دوسال زندان و سپس چند ماه زندان و ممنوعیت از فعالیت دینی محکوم شد.[۶۲]
طرد یا ممنوعیت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی
مراجع تقلید
بهاءالدین محلاتی؛ مرجع تقلیدی که به دلیل اعتراضهایش به شکنجهها و کشتارهای اول انقلاب و نیز انقلاب فرهنگی،[۶۳] از برگزاری مراسم درگذشتش در مسجد ارگ تهران جلوگیری شد.[۴]
علی گلزاده غفوری؛ حقوقدان، مجتهد، نویسنده، استاد دانشگاه و از مخالفان اصل ولایت فقیه که سه فرزند به نامهای مریم، محمدکاظم، محمدصادق و دامادش علیرضا حاج صمدی توسط حکومت جمهوری اسلامی اعدام شدند. دختر و دامادش در جریان قتلعام زندانیان عقیدتی و سیاسی سال ۱۳۶۷ اعدام شدند.[۶۴]
محمود امجد؛ مجتهد و استاد اخلاق؛ وی ضمن انتقاد از سکوت سید علی سیستانی در برابر اعدام روحالله زم، به سید علی خامنهای توصیه کرد که استبداد رأیش را کنار بگذارد، توبه کند و اجازه دهد با اصلاح قانون اساسی مردم به آزادی و رفاه برسند و گر نه، ادامه این راه، هلاکت خواهد بود.[۶۵]
محمد ابراهیم صفیزاده؛ نویسنده، فعال مدنی و دبیرکل جبهه اهل سنت ایران، در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ و در هراتافغانستان، به دست افراد وابسته به سازمان اطلاعات سپاه[۶۶] حکومت جمهوری اسلامی ایران ترور و کشته شد. پیش از وی فقهآموختگانی همچون: مفتیزاده، عبدالملک ملاّزاده، احمد صیاد و محمد صالح ضیایی… کشته شده بودند.[۶۷]
عبدالوهاب صدیقی خوافی؛ در فروردین ۱۳۷۰ اعدام شد.[۷۱]
علی مظفریان؛ پزشک و امام جمعه اهل سنت شیراز که در آبان ۱۳۷۰ اعدام گردید.[۷۱]
شمسالدین کیانی؛ طلبهای که در اسفند ۱۳۷۲ ترور شده و پیکرش نیز سوزانده شد.[۷۱]
حبیبالله حسینبر؛ پس از بازداشت شدن در سال ۱۳۷۳، برای همیشه، ناپدید شد.[۷۱][۷۰]
محمد صالح ضیایی؛ امام جمعه بندر عباس که در تیر ۱۳۷۳ و زیر بازجویی در وزارت اطلاعات، کشته شد.[۷۱][۷۰]
عبدالعزیز اللهیاری؛ امام جمعه اهل سنت بیرجند که در مهر ۱۳۷۳ ترور و کشته شد.[۷۱]
محمد ربیعی؛ امام جمعه پیشین مسجد شافعی کرمانشاه که در آذر ۱۳۷۵، توسط وزارت اطلاعات، ترور و کشته شد.[۶۹][۷۱][۷۰]
عبدالعزیز کاظمی؛ در سال ۱۳۷۴ و در شهر زاهدان، ترور و کشته شد.[۷۱]
احمد صیاد؛ پایهگذار مدرسهٔ دینی «دارالسّنه» زرآباد، در بهمن ۱۳۷۴ ترور و کشته شد.[۶۹][۷۱][۷۲]
فاروق فرساد؛ عضو شورای افتا و قضاوت مکتب قرآن که در بهمن ۱۳۷۴ و در دورهٔ تبعید در اردبیل و در پی جریان قتلهای زنجیرهای ایران،[۶۹][۷۰] ترور و کشته شد.[۷۱]
عبدالملک ملاّزاده (فرزند عبدالعزیز ملاّزاده)؛ از پایهگذاران شورای شمس و از زندانیان عقیدتی-سیاسی که در اسفند ۱۳۷۴، به دست عوامل حکومت جمهوری اسلامی، در شهر کراچی گلولهباران شد.[۶۹][۷۱][۷۰][۷۲]
عبدالناصر جمشیدزهی؛ وی نیز به همراه عبدالملک ملاّزاده در اسفند ۱۳۷۴ به دست برخی عوامل حکومت جمهوری اسلامی، در شهر کراچی گلولهباران شد.[۶۹][۶۹][۷۱][۷۰]
نورالدین غریبی؛ از فقهآموختگان خراسان که در سال ۱۳۷۶ و در تاجیکستان به دست بعضی از عوامل حکومت جمهوری اسلامی ترور و کشته شد.[۷۳][۷۱]
موسی کرمپور؛ امام جمعه مسجد شیخ فیض مشهد که در اردیبهشت ۱۳۸۰ و در بمبگذاری در افغانستان، ترور شد.[۷۱]
ابراهیم دامنی؛ در تیر ۱۳۸۰، پس از آزادی از زندان، ترور و کشته شد.[۷۱][۷۲]
مرتضی رادمهر؛ یکی از دانشآموختگان شیعی که پس از گرایش به اهل سنت، در سال ۱۳۸۴ بازداشت شد؛ ولی پس از فرار به پاکستان، در آنجا ترور و کشته شد.[۷۱]
نعمتالله توحیدی؛ یکی از استادان دارالعلوم زاهدان که در فروردین ۱۳۸۵ و در یک تصادف ساختگی، کشته شد.[۷۱]
محمد عمر سربازی؛ در اسفند ۱۳۸۵ به دست دو تن از عوامل امنیتی، مسموم و کشته شد.[۷۱][۷۲]
عبدالقدوس ملاّزهی؛ امام جمعه و مدیر مدرسهٔ دینی چاهجمال ایرانشهر (سیستان و بلوچستان) که در فروردین ۱۳۸۷ در زندان مرکزی زاهدان، توسط حکومت جمهوری اسلامی اعدام شد.[۷۱][۷۴][۷۲]
محمد یوسف سهرابی؛ یکی از استادان حوزه علمیه که در ۲۱ فروردین ۱۳۸۷ و در زندان مرکزی زاهدان اعدام شد.[۷۱][۷۴][۷۲]
علی دهواری؛ مدیر پیشین مدرسهٔ دینی دارالسّنه که در آبان ۱۳۸۷ در سراوان، ترور و کشته شد.[۷۵][۷۱]
امیر حیاوی؛ شیعهای که به دلیل سنّی شدن، در سال ۱۳۸۷ و در بیمارستان، با تزریق آمپول، ترور و کشته شد.[۷۱]
صلاح الدین سیدی؛ امام جماعت نصیرآباد سرباز که در اسفند ۱۳۸۷ و در زندان زاهدان اعدام شد.[۷۱][۷۴]
خلیلالله زارعی؛ مدیر پیشین مکتب قرآن نصیرآباد که در اسفند ۱۳۸۷ و در زندان زاهدان اعدام گردید.[۷۱][۷۴]
عبدالله براهوی؛ در بهمن ۱۳۹۱ و پس از چند بار تهدید امنیتی، ترور و کشته شد.[۷۱]
سلمان میایی؛ که در آبان ۱۳۹۲، برای تلافی حملهٔ یک گروه مسلح سنی به مرز سراوان، وی را-که در زندان خرمآباد بود-اعدام کردند.[۷۱]
«برای [حکومت] کشوری که شعار وحدت اسلامی را در جهان سر میدهد، مناسب است که ابتدا عملاً این شعار را در کشور خود، پیاده کند تا دیگر کشورها نیز از آن الگو بگیرند؛ اما متأسفانه اینچنین نشدهاست». (بخشی از نامه سرگشادهٔ استادان یکی از حوزههای علمیه اهل سنّت ایران به معاون رئیسجمهور حکومت جمهوری اسلامی ایران)[۷۸]
تیپ ۸۳ امام صادق قم-که بیشتر نیروهایش از حوزویان هستند-همانند دادگاه ویژه روحانیت و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم… یکی از مراکز کنترل و سرکوب روحانیان منتقد است.[۸۴]
افرادی که به عنوان اعتراض، لباس روحانیت را کنار گذاشتند
فهرست نامهای برخی از حوزویانی که به نشانه اعتراض، لباس روحانیت را کنار گذاشتند:[۸۶]
با اینکه شماری از سران حکومت جمهوری اسلامی، حوزوی هستند؛ پدیدهٔ خداناباوری و ندانمگرایی، مانند گرایش به موسیقی و همانندهای آن، در میان حوزویانِ به ویژه جوان، هر چند به گونهٔ پنهانی، در حال گسترش است.[۸۷][۸۸]
به گفته یکی از جامعهشناسان حکومتی، ارتداد از اسلام در میان طلبهها فراوان شدهاست.[۸۹][۹۰]