سام افسر ارتش آمریکاست. سام و گریس و دو دخترشان یک زوج ایدهآل هستند. تامی برادر سام به تازگی از زندان آزاد شده.
سام باید به گروهش در افغانستان بپیوندد. او خانواده اش را به برادرش تامی میسپارد و راهی جنگ میشود. هلیکوپتر سام سقوط میکند و او به همراه یک سرباز آمریکایی به اسارت شبه نظامیان افغان در میآیند. خبر مرگ سام را به گریس میدهند و گریس و تامی به گمان آنکه سام کشته شده روز به روز به هم نزدیک تر میشوند. با حمله نظامیان آمریکا به شبه نظامیان افغان سام از اسارت آزاد میشود و نزد خانواده اش بازمیگردد.
گریس کمکم در مییابد که سام دیگر آن همسر دوست داشتنی و پدر خوب خانواده نیست و همواره از خود میپرسد که در دوران اسارت چه براو گذشته است؟ واقعاً چه شده است؟