با سرعت تمام: از ایرلند تا هند با دوچرخه (انگلیسی: Full Tilt: Ireland to India with a Bicycle) کتابی اثر درولا مورفی است که دربارهٔ سفر زمینیاش با دوچرخه از ایرلند و از طریق اروپا، ایران، افغانستان، پاکستان به هند است.[۱][۲] این سفرنامه این نخستین بار توسط انتشارات جان مورای در سال ۱۹۶۵ منتشر شد.[۳] عنوان فرعی این کتاب از ایرلند تا هند با دوچرخه است، اما نامهای دیگری چون از دانکرک تا دهلی با دوچرخه[۴] و از دوبلین تا دهلی با دوچرخه[۵] هم دارد.
این کتاب را یکی از بهترین کتابهای دوچرخه سواری،[۶][۷] و همچنین یکی از بهترین سفرنامهها دانستهاند.[۸][۹]
خلاصه
در سال ۱۹۶۳ مورفی نخستین سفر طولانی دوچرخهای خود را آغاز کرد، سفری که از ایرلند شروع و در هند پایان یافت. او با خریداری یک تپانچه بههمراه سایر تجهیزات ضروری، سوار بر دوچرخهٔ مردانه «آرمسترانگ کادت» خود (به نام «رزینانته» در اشاره به اسب دن کیشوت که البته همیشه به نام اختصاری «رز» بدان اشاره میشود)، در یکی از بدترین زمستانهای آن سالهای اروپا از آن عبور کرد. در یوگسلاوی، مورفی به جای ارسال نامه، اقدام به نوشتن یک دفترچه رویدادهای روزانه نمود. او در ایران از اسلحهاش برای ترساندن گروهی از دزدان استفاده کرد و از «تاکتیکهایی غیرقابل چاپ» جهت رهایی از یک فقره اقدام به تجاوز جنسی در یک ایستگاه پلیس استفاده کرد. او بدترین جراحت خود را در سفر در یک اتوبوس در افغانستان تجربه کرد که طی آن، قنداق یک تفنگ به قفسه سینهاش اصابت کرد و سه دندهاش را شکست. با این حال، این واقعه تنها مدت کوتاهی سفرش را به تأخیر انداخت. او با تحسین از مناظر و مردم افغانستان نوشت و خود را یک «افغانی» خواند و مدعی شد که یک فرد افغان «فردی است با ارزشها و رفتارهایی چون خودم». او در پاکستان از سوات (جایی که مهمان آخرین ولیعهد آن ایالت، میانگل اورنگزیب بود) و منطقه کوهستانی گلگت بازدید کرد. آخرین مرحله سفر او از طریق منطقه پنجاب و از طریق مرز زمینی به هند به سمت دهلی انجام شد. وقایعنگاری روزانهٔ او بعدها توسط انتشارت جان مورای در سال ۱۹۶۵ منتشر شد.[۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵][۱۶]
حوادث در ایران
یک روز وقتی نشسته بودم ناهار خود را در لبه مسیر می خوردم ، سه مرد ظاهر شدند و بیلهایی روی شانه های خود حمل میکردند. برای یک دهکده کشاورزی کوچک حدود دو مایل فاصله به نظر عادی می رسید، اما پس از آن ، همانطور که من در حال سلام کردن بودم دو نفر از آنها رز را گرفتند و بردند. در حالی که سومین به سمت من پیش میرفت من بالای سر او شلیک کردم که باعث شد هرسه مثل خرگوش فرار کنند.
بسیاری از مسافران باتجربه به من توصیه کرده بودند که بهتر است در این کشورها اسلحه حمل نکنیم چون باعث تحریک بیشتر میشود ولی از آنجاکه این افراد حرفه ای نیستند بنظر من بهتر است سلاح داشته باشید.[۱۷]
سوءاستفاده بعدی من به گونه ای بود که در یک روز سرد مکث کردم تا خودم را در یک غذاخوری با یک وعده غذایی گرم پذیرایی کنم. جمعیت کنجکاو را به خود جلب کردیم و به زودی یک جوان افسر پلیس ، نزدیک شد و گفت به دلیل نزدیکی به شوروی، من باید او را برای پر کردن فرم هایی تا اداره پلیس همراهی کنم
با پایان دادن به ناهار ، من معصومانه او را دنبال کردم از طریق پیچ و خم کوچه ها بین خانه های گل. سرانجام او تبدیل به یک ترکیب کوچک با یک چاه در مرکز شد ،
در را قفل کرد و کلید را در جیب خود قرار داد. فهمیدم که قصد او چیست.در ابتدا دوست داشتنی بود. اما به زودی ،با فهمیدن اینکه زنان اروپایی آنطور که فکر میکند راه نمیدهند کنترل را از دست داد و متعاقب آن
از تاکتیک هایی استفاده کردم که نمیشود گفت و او به حالت اسفباری درامد و شلوار او را برداشتم کلید را از آن دراوردم در را باز کردم و فرار کردم.
شاید قابل درک باشد که آذربایجان تنها جایی است که آرزو نمی کنم دوباره به آنجا بروم.[۱۸]
↑Verschoyle, Moira (19 June 1965). "Ireland to India". The Irish Times. p. 8. I am filled with admiration for her courage, resource, good nature and unselfconsciousness ... the charm of spontaneity and the ring of absolute truth,
↑"Full Tilt By Dervla Murphy". The Observer. 11 July 1965. p. 22. Punctures, broken ribs, hornets and scorpions notwithstanding, it was a high old time between Miss Murphy and her Islamic hosts ... her book is sensible, warm-hearted, unfinicky.
↑"Review". The New Yorker. This vivid journal ... would have delighted Cervantes with its almost incredible surprises: a valley full of birds the size of butterflies and butterflies as big as robins; a village where the cattle eat apricots and the villagers eat clover ... Somewhere between Kabul and Jalalabad, she thought she was dreaming when she woke from a roadside nap to find that nomads had raised a tent over her to shield her from the sun.
↑"Review". Homes & Gardens. She avoided wolves (animal and human), floods, robbery, had three ribs broken in a brawl in an Afghan bus; waded across an ice torrent, hugging a cow ... suffered extremes of heat and cold, ate everything, liked almost everybody
↑Lane, Margaret. "Review". I don't know when I've enjoyed the account of a journey more. A great part of the enchantment of her book is that it is so good humoured and so funny. I laughed ... and learned a good deal ... one follows her with pleasure ... a brave, intelligent, rare and amusing human being.
↑"By bicycle it's a long way to Kabul". Irish Independent. 18 September 1965. A journey with incalculable hardships and perils. It is unexpected, but then everything Dervla Murphy does is unexpected ... an enchantment that holds the reader as engrossed as would an exciting thriller.
↑"Review". The Sunday Times. Warmly described, and with a lack of self-regard that immediately endears her to the reader.
↑Full tilt: Ireland to India with a bicycleOverlook Press, Woodstock, N.Y, New York State, 1986 ص۱۷.
↑Full tilt: Ireland to India with a bicycleOverlook Press, Woodstock, N.Y, New York State, 1986 ص۱۸.
↑Full tilt: Ireland to India with a bicycleOverlook Press, Woodstock, N.Y, New York State, 1986 ص ۲۲و ۲۳.