در دهه ۱۹۷۰ جنبشی شکل گرفت مبتنی بر این امر که هر فردی در پیوند با جامعه، جهان طبیعی و ارزشهای معنوی میتواند هویت فردی و معنای زندگی خود را بیابد. طرفداران چنین آموزشی تصور میکردند که احترام درونی قائل شدن برای زندگی و عشق به یادگیری از طریق برنامه درسی و بستههای آموزشی تحقق پیدا نمیکند بلکه درگیر شدن با زندگی واقعی است که چنین امری را محقق میسازد. این جنبش برگرفته از نظریات پیشگامانهٔ کسانی است که به آموزش پیشرونده[۱] باور داشتند. کسانی مانند پستالوزی، امرسون، آلکات، دیویی، روسو و فروبل، مازلو، راجرز، مونتسوری، استاینر، که معقتد بودند آموزش و پرورش هنر پروراندن همهٔ ابعاد جسمی، روانشناختی، عاطفی، اخلاقی، و معنوی کودک است. معلمان با ترویج فرهنگ همکاری به جای رقابت، استفاده از تجربیات واقعی زندگی، هنرهای نمایشی، تشویق به تأمل و پرسشگری به جای حفظ کردن واقعیتهای علمی در واقع تلاش میکنند تا چنین رویکردی را پیش بگیرند.[۲]
ران میلر در کتابش سه جهتگیری تاریخی در جریان آموزش و پرورش شناسایی میکند نخست جهتگیری انتقال: این جهتگیری جهان را به صورت تکهتکه میبیند و برنامه درسی به واحدهای جدا تقسیم شدهاست و وظیفه معلم انتقال تکههای دانش، باور و ارزش پذیرفته شده در جامعه به دانش آموزان است. دومین جهتگیری جهتگیری تبادل است که تصور میکند جهان قطعاتی در حال تغییر دائمی است و آموزش فرایند حل مسئله است و معلمان راهنمایی هستند تا دانش آموزان را به پرسشگری و حل مسئله تشویق کنند. نظریات دیویی و جنبش آموزش پیشرونده نیز در این جریان قرار میگیرند که معقتدند دانش آموز در تبادل با محیط اطراف خویش میآموزند. جهتگیری سوم تبدیل/دگرگونی است که جهان را به شکل کلهایی درون کلها میبیند (مثل عروسکهای روسی تو در تو) در این جریان سوم نوعی نگاه تکامل گرایانه وجود دارد و معتقد است که هر موجودی به سمت تعالی خودش باید حرکت کند. در این جهتگیری رابطهٔ فعالانهٔ انسان با جهان است که باعث میشود زندگی معنا پیدا کند و هدف آموزش رشد کلی دانش آموز است و معنویت به معنای زنده نگه داشتن حس حیرت است. از نظر میلر این جهتگیری بیشتر یک ابرالگوی آموزشی است تا رویکرد.[۳]
در رویکرد کل گرا بین واقعیت و تجربه پیوندی درونی وجود دارد. بر پیوند کل جزء توجه میکند و معتقد است با نگاه به کل فهم بهتری میتوان از اجزا داشت. میخواهد کودک به عنوان یک کل رشد کند و میخواهد کودک در پیوند با کلهای دیگر رشد کند. این رویکرد به سان سفری برای معلم و دانش آموز است و در طول این سفر طرفین در بستر مدرسه ای به وسعت جهان تجربه کسب میکنند و تغییر میکنند. یکی از پیامدهای پذیرش رویکرد کل گرا توجه به بی همتایی دانش آموزان است به این معنی که تعالی هر فرد با دیگری مسیر متفاوتی دارد و آموزش مناسب باید متناسب با نیازهای فردی تنظیم شود. از این روست که طرفداران این رویکرد به یک مسیر واحد باور ندارند و معتقدند به تعداد آدمها مسیر آموزشی وجود دارد.
منابع