داستان این اپیزود در آیندهای نامشخص و جامعهٔ انسانی حبس شده در داخل یک سرزمین که اطرافش را دیوارهای بلند پوشانده رخ میدهد. انسانها به وسیله یک دستگاه و نرمافزار موجود در آن که «مربی» نامیده میشود، با یکدیگر آشنا شده و میتوانند مدتی را با هم زندگی کنند. مدت زمان این رابطه را نرمافزار بر اساس خصوصیات دو طرف تعیین میکند. در این میان، نرمافزار دو زن و مرد جوان به نام ایمی و فرانک را به هم معرفی میکند. علیرغم اشتراکات بسیاری که این دو باهم دارند، مربی فقط دوازده ساعت به آنها زمان میدهد و بعد از این زمان، ایمی و فرانک به ناچار از هم جدا میشوند. پس از آنکه هرکدام سر چندین قرار عاشقانه دیگر میروند، متوجه میشوند که عاشق هم هستند و تصمیم میگیرند تا علیه سیتم شورش کنند.
هنگ د دیجی با تحسین جهانی منتقدان همراه بود و در زمینه نویسندگی و تیم بازیگری ستایش شد.[۴] برخی از صاحبنظران اعلام کردند که نرمافزار موجود در این قسمت شباهت بسیاری به برنامههای دوستیابی همچون تیندر و سیری دارد. همچنین برخی منتقدان این اپیزود را از نظر ایده داستانی، ادامه اپیزود تحسین شده سنیونیپرو دانستند.[۵][۶] آنابل جونز که در نوشتن این قسمت به چارلی بروکر کمک کردهاست در مصاحبهای اعلام کرد که ایده اصلی داستان بعد از خواندن مقالهای دربارهٔ شدت گرفتن دوستیهای اینترنتی و احساس عمومی تنهایی که مردم با آن درگیر هستند به ذهن چارلی بروکر رسیدهاست.[۷]
توضیحات
↑عنوان اپیزود برگرفته از شعر یکی از ترانههای معروف گروه اسمیتز تحت عنوان وحشت از آلبوم رساتر از بمبها است.